اسماء الله

 

مقدمه

چرا اسماء
  • اولین آیه قرآن، با بسم الله شروع میشه، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ (1:1)
    برتری آدم به ملائک، در توانایی تعلیم کل اسمائه، وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (2:31)
    اسماء و سماوات، اسم و آسمون، هر دو از یه ریشۀ مشترک هستن: سَمَوَ

    پس تا اینجا:
    - اولین هدف قرآن، تعلیم اسماء الله به ما آدم هاست.
    - برتری آدم به فرشته، در توانایی یادگیری کل اسمائه، نه فقط تک بُعدی بودن.
    - اسماء الله ریشه در آسمونها داره، از زمین ریشه نمیگیره، در زمین متجلی میشه.

    شیطان تنها فرشته ای بود که به اختیار خودش به آدم سجده نکرد، وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ (2:34)
    ابلیس یعنی مایوس، نا امید.... همون حالت افسردگی که تا از اسماء الله فاصله میگیریم درونمون متجلی میشه، از مشیت خدا اِبا میکنیم، خودبزرگ بین میشیم و به حقیقت پشت میکنیم (أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ)

    ما آدما به تنهایی هیچ قدرت و قوتی نداریم، لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ (18:39). فقط خداست که شایسته سجدست. وقتی روح و صفات خودش رو در ما متجلی کرد، فرمان سجده رسید: فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (15:29)

    هدف از یادگیری اسماء خدا این نیست که صفات الهی رو در وجود خودمون جمع کنیم، أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُم (4:49)
    در اینصورت شاید حداکثر بتونیم به مقام شیطان برسیم، که تا آسمون هفتم هم بالا رفت، ولی حمایت خدا رو زد به حساب لیاقت خودش، متکبر شد و سقوط کرد، قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا (7:13)

    هدف از شناخت اسماء اینه که حضور و نور خدا رو در زندگی روزمره خودمون بهتر و بیشتر حس کنیم، بلکه مشیتش بر این واقع بشه که ما بنده هاش، یکی از واسطه هاش، برای پخش نورش، در عالمش، بین سایر بنده هاش بشیم: أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (9:32)

    با این مقدمه، رمضان امسال قصد داریم به اذن خودش هر روز یکی از اسمائش رو، بصورت کاربردی و به زبان عامیانه مرور کنیم، ان شا الله.

پیش گفتار

از سطح به عمق
  • قبل از اینکه وارد عمق بشیم، لازمه تکلیفمون رو با سطح مشخص کنیم. چون ناخواسته اُنس گرفتیم با راه هایی که پدرامون رفتن، ولو اینکه اونا هم خودشون بدون تعقل، پیرو راه پدرانشون بوده باشن: أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ (2:170)

    تا اسم اسماء الله یا اسماء الحسنی میاد، دعای جوشن کبیر و جدولایی که اسامی عربی خدا توش نقش بسته به ذهنمون میرسه. یا دعاهای حاشیۀ مفاتیح و کتابای داروخانۀ معنوی که خلاصش میگه یه تسبیح یا ذکر شمار بردار، اون اسامی خدا رو که با مشکلت ارتباط داره انتخاب کن، هزار یا صد هزار بار بخونشون تا خواستت به برکت اون اسامی برآورده بشه.

    پول میخوای؟ یا رزاق. سلامتی میخوای؟ یا شافی. زیاد عصبی میشی؟ یا حلیم. دانشگاه میخوای بری؟ یا علیم. سوی چشمات کم شده؟ یا بصیر. خلاف و خطایی کردی؟ یا غفور. انگار یه جادوی خاصی تو این اسماء باشه که تا ذکر میشن در کائنات آزاد میشه و عمل میکنه!

    اما چرا برای پول چشممون به دست صاحب شرکته و مشتریا بجای هو الرزاق، برای سلامتی به دکتر و دارو بجای هو الشافی، برای عصبانیت به دمنوش و نفس عمیق بجای یا حلیم، برای دانشگاه به کلاس و استاد بجای یا علیم، برای بینایی به عینک و چشم پزشک بجای یا بصیر، و نهایتا به پلیس و وکیل برای طلب مغفرت، اگه خطا رفتیم و خلاف کردیم؟

    از دید سطحی:
    - مخزن اسماء، دست خداست
    - این اسم ها، کلید مشکلات ماست
    - ذکر اون اسم ها، راه کسب اونهاست

    از دید عمقی:
    - صفات خدا، فقط مختص خودشه، ولاغیر
    - ما میتونیم حامل یا عامل اون اسمها بشیم
    - راه کسب اسماء، تبدیل شدن به اونهاست

    اما رمز این تبدیل، حامل و عامل شدن، همون چیزیه که قصد داریم با مرور روزانۀ اسماء، ان شا الله بهش نزدیک بشیم.

1 رمضان

رزق / رزّاق
  • در اینکه بعضیا پولدار شدن چون دستشون به بالا بندا وصله، آقا زاده هستن، ارثیه کلون گرفتن، اختلاس و قاچاق کردن یا سوء استفاده از مال و موقعیت دیگران میکنن، شکی نیست. حکمت و علتش هم بر ما معلوم نیست. روی صحبت ما با اوناییه که دَویدن تا به داشته هاشون رسیدن: لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ (53:39)

    تا وقتی ظرفیت من بیشتر نشده، فرار از تنگناها با تزریق رزق بیشتر، مشکلی ازم حل نمیکنه. تو یه کاسه، هر چقدر آب بریزی، بیشتر از یه کاسه آب نمیگیره. یعنی به فرض هم که لطف خدا شامل حالمون بشه و رزق سرشاری بیاد دستمون، وام و قرض و کمکی بگیریم، فوقش یه مرحله میریم جلو، باز مرحله بعدی متوقف میشیم.

    گاهی فکر میکنیم اگه کسی مومن و با تقوا و نماز خون و روزه گیر بود، باید خدای رزّاق هواشو داشته باشه و خیالشو از شغل و پول و خونه و ماشین راحت کنه! در صورتیکه هر چیزی توی این دنیا، قانون خودشو داره. اگه اینجور بود که امثال بیل گیتس و ایلان ماسک و غیره، باید به اکراه هم شده دیندار میشدن تا پولدار بشن! لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ (2:256)

    نه دین برای رسیدن به پوله، نه آدمِ با دین باید بی پول باشه. این دو تا، دو مقوله جدا از همن. اگه من در راستای کسب رزق تلاش کنم، خدای رزاق ایده و تلاشم رو میبینه، اگه عملی شدنش در راستای مشیت من و سایر بنده هاش باشه، شرایط و امکاناتش رو برام فراهم میکنه، تا ابزار دست خودش بشم، در نقش رزّاق. همین ایلان ماسک، الان 110 هزار کارمند مستقیم داره. یعنی هزاران خانواده رو خدا داره به واسطه همین بندش رزق میده، چه به خدا معتقد باشه، چه نباشه. آیا ایلان ماسک آدم خوبیه که رزاق خیلیا شده؟ نکته همینجاست، عامل رزق شدن، نقش رزّاق گرفتن، جای خدای رزّاق رو نمیگیره. دقیقا همینه که اکثر ما، رزاق رو اون کسی میبینیم که رزق خدامون از دست اون به دستمون میرسه. مثل این میمونه پستچی رو بغل کنی، چون بسته رو اون برات آورده! احترام پستچی لازمه، ولی بسته از جای دیگه رسیده. همینطور هست وقتی که همسرمون، صاحب کارمون یا مشتری مغازمون رو با رزّاق اشتباه میگیریم.

    پس نه ما میدونیم، نه به ما ربطی داره که فلان بندۀ خدا در کل آدم خوبیه یا بد. تجلی یک اسم، ملاک بهشتی و جهنمی بودن نیست. سرنوشت نهایی هرکسی به برآیند کل اعمالش بستگی داره: عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا، نه یکی دو صفت. شاید یکی در جایگاهی رشد کرده که در نقش رزّاق خوب ظاهر شده، ولی تو صفات دیگش میلنگه. رزق که فقط پول نیست: سلامت، آرامش، عشق، آگاهی، تعالی و خیلی ابعاد دیگه رو هم شامل میشه.

    وسعت رزق میخوام؟ نگاه کنم به اونایی که قبل از من رزق خواستن و الان بهش رسیدن. ببینم چه همت و تلاشی کردن، چه بهایی پرداختن، اگه منم آمادگی و شرایطش رو دارم، بسم الله! باید ایدۀ خودم رو طرح کنم و پرورش بدم و دنبال کنم، برنامه ریزی و دوندگی کنم، به شیوه همون افراد موفق.

    چه داشته هایی دارم؟ چه خواسته هایی دارم؟ چطور میتونم سفره ای پهن کنم که خودم و خانوادم و عده ای از قِبَلش رزق بگیرن؟ نه یکی دو بار، پیوسته و مستمر. چه بستر مادی، چه سفرۀ معنوی: رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ...وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (5:114).

    این حرکت زمینیه، که پای رزق آسمونی رو به زندگیمون باز میکنه.

    پس چی شد؟ اگه دنبال گشایش رزقی، از ذکر شروع کن ولی با عمل ادامه بده، به فکر یک طرح و ایده و راه رزق متناسب با شرایط زندگیت باش، چیزی که قابل گسترش و موندگار باشه. از تجربه سایر افراد موفق الگو بگیر، تا اونجا که تو هم تجلی نقش رزّاق بشی.

    "اگر آدمی چندان که در پی رزقی، در پی رزّاق بودی، به مقام از ملائک در گذشتی"
    (گلستان سعدی)

2 رمضان

شفا / شافی
  • در خصوص شفا گرفتن آنی، اونجوری که مردم تو امامزاده ها جیغ بکشن که فلانی شفا گرفت، بعد لباسشو تیکه تیکه کنن و بردارن(!) توی قرآن چیزی نیومده. مگر در خصوص توانایی روحی حضرت عیسی، که اون رو هم نگفته شفا میداد، میگه مُبرّا میکرد: أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ (3:49) و (5:110)

    مُبرّا میکنم اَکمَه و اَبرَص رو، و حیات میدم مُرده رو، به اذن خدا. یعنی مقابل اُحیی یا حیات میدم، اُبری یا حیات میگیرم / مُبرّی از حیات میکنم، اومده. انگار یه تودۀ زنده در بدن بیمار رو که عامل بیماریش بوده، شناسایی و نابود میکرده. چه بسا الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بیماریایی بودن مشابه سرطان امروزی، که یه تودۀ بدخیم بیماری زا درش نقش داشته و رشدش موجب گرفتگی عصب بینایی یا عارضه های پوستی شدید میشده، والله اعلم. افرادی هم در مقیاس کوچیک، کارای مشابهی در طول تاریخ انجام دادن. مثلا 50 سال پیش خانم نینا کولارینا (Nina Kulagina) در روسیه، تواناییای روحی متعددی داشت. میتونست فقط با نیروی ذهنش، تپش قلب قورباغه رو از راه دور متوقف کنه. به زبان قرآنی، میتونست سلولای قلبی رو مُبرّی از حیات کنه.

    اما خارج از این معجزات آنی، شفا در قرآن یک پروسۀ زمانداره؛ با انجام روشهای درمانی خاص، متناسب با مریضی، و ادامه مسیر تا رسیدن به شفای کامل. بیماریا یه شبه ایجاد نمیشن، که یه شبه هم قابل درمان باشن. انجیل (Proverbs 16:24) و قرآن (16:69)، عسل طبیعی رو شفای جسم معرفی کردن. چون زنبور عسل اون رو از گیاهای مختلف به مرور زمان استخراج میکنه و در یجا برای استفاده ما جمع میکنه. خود قرآن هم، به عنوان شفای سینه ها یا مشکلات درونی ما معرفی شده: شِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ. چون خداوند تجارب پیامبرانش رو با اقوام مختلف به مرور زمان استخراج کرده و یجا در این کتاب واسه استفادۀ ما جمع کرده (10:57، 17:82).

    پس برای شفا گرفتن جسم و روح از انواع امراض بیرونی و درونی، نیازمند تجویز دارو، صرف وقت و همّت بخرج دادنیم. شافی کسی میشه که شفا میده، چه خودش رو، مثل ماجرای حضرت ایوب، چه دیگران رو، مثل ماجرای حضرت عیسی. یا مشابه کاری که امروز عطار و دکتر و روانپزشکا میکنن، با تجویز رژیم و ورزش و دارو، چه گیاهی چه شیمیایی. پس هر کسی در راستای شفا گرفتن یا شفا دادن قدم برمیداره، نقش شافی خدا رو میتونه متجلی کنه.

    میگن فلان دکتر یا عطار، دستش شفاست. یعنی طی سالها تجربه، انقدر شافی خوبی شده، که وقتی خدا میخواد بندۀ مریضی رو در اون حوالی شفا بده، هدایتش میکنه پیش اون: وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (26:80)

    حضرت ایوب، وقتی بدنش رو عفونت گرفت و حتی خانوادش از ترس واگیری ولش کردن و رفتن، در اوج اون عذاب از خدا خواست درمان بشه. و خدا هم به دلش انداخت که تحرُّکِش رو زیاد کنه، به قول امروزیا ورزش کنه و پا به زمین بکوبه: ارْكُضْ بِرِجْلِكَ ۖ (38:42) و از آب سرد برای تحریک خونسازی در مغز استخون هاش بهره ببره. یه دمنوش یا نوشیدنی درمانی محلی هم سر راهش گذاشت: هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ (38:42).

    مدتی رو به این شیوۀ درمانی ادامه داد تا عفونت از سطح بدنش رفت. درنتیجه خانوادش و دیگران مجدد تونستن بهش برگردن. مشکل بیرونش حل شده بود، ولی درونش هنوز نیازمند مراقبت بود. پس با گیاه درمانی، با توجه به نوع بیماریش و داروهای محلی، پروسۀ درمانی خودش رو تکمیل کرد: وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ (38:44). نکته اینجاست، فوری و معجزه وار خدا شفاش نداد. نگفت تو پیامبرم هستی، همینکه من رو خوندی برای مشکلت، کافیه؛ برو که شفاتو گرفتی! بلکه بهش راه شفا رو نشون داد، که با تکیه بر اون و صبر ایوبش، شافی خودش شد: إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا.

    وقتی دندون درد داریم، هزار بار ذکرِ یا شافی هم برامون کافی نیست! تداوم درد بیانگر یه خرابی اساسیه، که باید در اسرع وقت بهش رسیدگی بشه. وگرنه عفونتش، گسترده تر میشه. پس درد ادامه داره، تا وقتی عصب کشی یا کشیدن دندون انجام بشه. خدا به موازات تکامل علم بشر، امروزه دندونپزشک ها رو شافی دندون درد ما کرده. فردا هم به نسبت تکامل شفا ها و شافی ها، این اسم خودش رو به شیوه متناسب با زمانۀ جدید متجلی میکنه.

    لَا تَقُولُوا رَاعِنَا، بجای اینکه بگین خدایا مراعات حالمو بکن، قُولُوا انظُرْنَا، بگین خدایا ریشۀ مشکلم رو نظاره کن، ببین چیه. در زمان ما، نظارۀ بیماری چطور انجام میشه؟ با آزمایش خون، عکس OPG، سونوگرافی، سیتی اسکن و غیره. وَاسْمَعُوا، و بعد که ریشۀ درد پیدا شد، گوش بدین؛ اطلاعات جمع کنین، از اینترنت و تجربه دیگران و دکتر و متخصص کمک بگیرین. چون اگه پروسۀ شفا رو پشت گوش بندازین: وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ، عذاب دردناکی در انتظاره (2:104)

    پس چی شد؟ اگه بیماری جسمی یا روحی خاصی داریم، باید در راستای گرفتن شفا از شافی تلاش کنیم. یا خودمون شافی خودمون بشیم، یا یه شافی برای خودمون پیدا کنیم، که در هر دو حالت در پس پرده هو الشافی. باید آماده قبول درد و رنج مسیر درمان باشیم، تا از عذاب دردآور تر آینده رها بشیم. به راه هایی که سر راهمون میاد یا به دلمون میافته توجه کنیم، به گوش باشیم برای نشانه ها و راه حل های درمانی. صبورانه سیکل درمانمون رو ادامه بدیم و تکمیل کنیم. تا به شفای کامل برسیم و اسم شافی رو برای خودمون و دیگران متجلی کنیم.

    چه خوش گفت یک روز دارو فروش
    شفا بایدت، داروی تلخ نوش (بوستان سعدی)

3 رمضان

حمد / حمید

  • الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (1:2)، حمد مختص خداست، چون ربّ عالمیانه، مدیر زمین و آسمونهاست. در این عالمی که به گفتۀ دانشمندا حداکثر 5 درصدش قابل مشاهدست. یعنی با چشم و تلسکوپ، 95 درصد عالم از دید بشر غائبه، فقط الله اعلم که اونجاها چیه. همین 5 درصدی هم که قابل مشاهدست، قابل فهم و در دسترس نیست!

    توی آسمون 2 تریلیارد کهکشان داریم، که توی هر کدومش میانگین 100 میلیون ستاره و 100 میلیارد سیاره هست. یکی از این 2 تریلیارد کهکشان، راه شیری ماست، که یکی از این 100 میلیارد سیّارش، سیارۀ زمینه. زمین تا الان میزبان 80 میلیارد آدم بوده، که در حال حاضر 10 درصدشون، یعنی 8 میلیارد نفر زنده هستن، که یکیش ما هستیم. هر کدوم از ما، جدای از جنسیت و ملیت و دینمون، ملیونها خاطره داره، هزاران آرزو، صدها نیاز، ده ها مشکل در هر لحظه از زندگی… اونوقت همون ربّ العالمین، مدیر خلق و هدایت و رزق و تکامل همۀ این عوالم بیرونی و درونی آدمهاست، علاوه بر فرشته ها و موجودات ناشناس دیگه، که اونها چه نیازهایی دارن، چه عوالمی دارن، کجای اون 95 درصد ناشناختۀ عالمن، الی آخر.

    خب طبیعتا هر آدمی که اینا رو مرور کنه، ناخواسته نمیگه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ! احسنت به مدیر این سیستم عجیب و عظیم! همین حسّ خوب و عمیق، ناشی از بُهت و تحسین، اسمش میشه: حمد.

    حمید، کسیه که بخاطر عملی که کرده یا انجام میده، شایستۀ حمد و ستایشه. پیامبر ما هم اسمش یجا احمد اومده (61:6)، چهار بارم محمّد (33:40، 47:2، 3:144، 48:29)، از ریشۀ حمد. نمونۀ یه آدم که راه متفاوتی رفت، سواد دینی نداشت، همه نوع برچسبی بهش زدن، مسخرش کردن، حتی نزدیک ترین کسانش، ولی به اذن خدا عمل صالح خودش رو به سرانجام رسوند.

    در نقطه مقابل، اونایین که يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوا، تفریح میکنن، عشق میکنن با چیزایی که داده شده بهشون. پول و امکانات و قدرت و مقام، وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا، و دوست دارن هی مردم حمد و ثناشون رو بگن، تحسینشون کنن، تبریک بگن، بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا، بخاطر کارایی که نکردن، اعمالی که نمیکنن! (3:188)

    از طرف دیگه، خیلی سخته وقتی یکی واقعا اهل عمل صالحه، داره یه کار اصلاحی میکنه، اهل عمله، اونوقت نه کسی کارش رو ببینه، نه بفهمه، نه تشویقش کنه.

    آخه مردم، چرا اینجورین؟ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ، به زبون بیارین، بگین حمد خدا رو، بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ، ولی اکثرشون نمیدونن، عمق و ارزش کار براشون معلوم نیس (31:25)
    قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ، بگین، به زبون بیارین حمد خدا رو، بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ، ولی اکثر مردم اصلا اهل تعقّل نیستن، عمقی نگر نیستن (29:63)

    وقتی حمید نباشیم، چه شکلی میشیم؟ ارزش خودمون و کارایی که میکنیم رو فقط وقتی میفهمیم، که توسط دیگران دیده بشه. دیگرانی که شاید تو زندگی خودشونم مونده باشن، آگاهی و تفکرشون محدود باشه. یا حتی امیدشون به این باشه که توسط ما و دیگران دیده بشن. حمید که نباشیم، شخصیت و عملکردمون وابسته میشه به دیدگاه و قضاوت، حمایت و عداوت دیگران. میترسیم آبرومون پیش مردم بره، همون مردمی که میترسن آبروشون پیش ما بره.

    پس دو حالت داره، حالت اول: اینکه ما واقعا هیچ عمل بزرگ و مفیدی انجام نمیدیم، همش حرف و بزرگ نمائیه، از عمل خبری نیست؛ در اونصورت اگه هزار بارم دیگران جلومون دولا راست بشن، اسممون سر زبونا باشه و عکسمون به در و دیوارا، مثل خیلی از سوپر استارا و سیاست مدارا، بازم از درون افسرده هستیم. از بیرون رشد کردیم، ولی از درون پژمرده شدیم.

    حالت دوم: اینکه واقعا مشغول یه عمل بزرگ و مفیدی باشیم، کاری که شایستۀ حمده. و قطعا خیلی ها اصلا نه میبینن، نه میفهمن. در اونصورت تنها کسی که میتونه واقعا بفهمه چکار کردیم و تحسین کنه کارمون رو و تبریک بگه، بعد از خدا، خودمون هستیم. این میشه تجلی اسم حمید. شایسته حمد بودن، ولی نیازمند حمد نبودن.

    مثال بارزش، خود خداست. بخاطر خلق آسمونها و زمین و مدیریت عالم و رزق عالمیان و آفرینش انسان و نزول قرآن، بارها به خودش تبریک گفته: فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (23:14). آخه اصلا بجز خودش، چه کسی میتونه حقیقت و عظمت کارهاش رو ببینه. درنتیجه مردم نمیدونن و تعقل نمیکنن، بجاش یا حق پوشی میکنن، یا حسادت، یا به خدا و پیغمبرش بهتون میزنن!

    فَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ، پس صبر کن در برابر حرفایی که میزنن، وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ، به تسبیح ربّت مشغول باش، با حسّ خوب حمد و سپاس (50:39). وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ، و صبر کن تا حُکم و حکمت خدا مشخص بشه برات. جا نزن، ادامه بده، فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا، که زیر نظر خود مایی، خدا چشم ازت بر نداشته، هر کاری میکنی میبینه، زیر نظر خودشی.

    پس اگه صفت حمید در ما تجلی پیدا کنه، دیگه تنها کسی که باهاش رقابت میکنیم، خودمون میشیم. تنها کسی که نیاز داریم بهمون انرژی بده و تبریک بگه، خودمون هستیم.


    اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
    وین حرف معما نه تو خوانی و نه من

    هست از پس پرده گفتگوی من و تو
    چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
    (ابوسعید ابوالخیر - رباعی 555)

4 رمضان

هبه / وهّاب

  • ما در جهانِ علت و معلول زندگی میکنیم. جایی که هر عملی، عکس العملی داره که دیر یا زود بازتابش تو زندگیمون نمودار میشه.

    هِبِه، یک هدیۀ خاص یا بازتاب غیرمنتظرست که نصیبمون میشه، بدون اینکه علت مشخصی داشته باشه. مثل وقتیکه یکی بچه دار میشه، با وجود اینکه پیر و نازاست؛ یکی از فرش به عرش میرسه، بدون اینکه تلاش لازم و برنامه ریزی دقیقی داشته باشه؛ یا یکی دکترای افتخاری میگیره، بدون اینکه سالها مدرسه رفته باشه و درس خونده باشه.

    پس هبه، یک دهش یا بخشش بی علته، اما نه اینکه بی دلیل باشه! میگیم علت نداره، یعنی به علت تلاش ما بدست نیومده، که ما کاری کرده باشیم که مستحقش باشیم. میگیم بی دلیل نیست، یعنی شانسی و اتفاقی رخ نداده، یک مشیت دقیق و حسابشده پشتش بوده.

    زکریا دعا کرد رَبِّ، ای خدای من، هَبْ لِي، هبه کن بهم، مِن لَّدُنكَ، از لَدُنِت، خزانه غیبت: ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً، یه نسل پاک، فرزند طیّب. با خدا تنها در نماز بود، تو عبادتگاهش که طی یک عمر بنا شده بود، و حالا دلش نمیومد با مرگ خودش همه چیز تموم بشه و یک شجره طیبه در اون مکان رشد پیدا نکنه (3:38)

    و ابراهیم، وَهَبْنَا لَهُ، هبه کردیم بهش اسحاق و یعقوب (6:84). چرا؟ تو قرعه کشی برنده شده بود؟ پارتیش کلفت بود؟ پیشونیش بلند بود؟ خدا، دلش میخواست!؟

    دو آیه قبل میگه ابراهیم اهل ایمان بود، امنیت خودش رو در کنار خدا میدید و حضورش محل امنی بود برای مردم، وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ ، از اونایی نبود که در لباس ایمانی، ظلم کنن به مردم، ملبّس به ایمان باشن ولی مومن نباشن. لَهُمُ الْأَمْنُ، وجودش یه بستر امن بود، وَهُم مُّهْتَدُونَ، چون هم خودش هدایت شده بود، هم هدایتگر دیگران بود (6:82)

    نَرْفَعُ، رفیع میکنیم، بی علت هبه میکنیم، دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ، درجاتی رو، به هرکی مشیت بدونیم، هرکی خط مشی زندگیش ایجاب کنه (6:83) وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، و اینجوری محسنین رو جزا میدیم (6:84)، با هبۀ مال و علم و حکمت و قدرتی، که بلندشون کنه، از خزانۀ غیب خداوند وهّاب.

    اشتباه نکنیم، نه اینکه هرکسی شانس بهش رو آورد و یهویی موقعیت خاصی براش جور شد، الزاما به نفعشه و هبه گرفته! مثل قوم عاد، که ابر پُربارشی براشون ارسال شد، خوشحالی کردن که بارون رحمت رسید، غافل از اینکه فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ، در اون عذاب دردناکی نازل شده بود، که نابودشون کرد (46:24).

    پس مهم هبه و هدیه نیست، هبه کننده یا وهّاب مهمه. چون همون بارون نعمتی که میتونه به زندگی یکی برکت بده، میتونه زندگی یکی دیگه رو نابود کنه. ابلیس انواع نعمات و قدرتها رو داشت، مقرّب درگاه بود، این انبوه نعمت و قدرت، از اوج آسمون به عمق زمین سقوطش داد. ظرفیت نعمت اگه نباشه، مثل گیاهی که بیش از حد بهش آب و کود برسه، از ریشه میگندیم. بجای اینکه حرکتمون تسریع بشه، از حرکت میافتیم.

    پس کیا شامل هبۀ خدا میشن؟
    وَوَهَبْنَا، و هبه کردیم... وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ (19:50)، اونایی که صادق بودن، کلامشون مصداق عملشون بود.
    وَوَهَبْنَا، و هبه کردیم... وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ (21:72)، به آدمای صالح، اونایی که دائما در تلاش برای اصلاحاتن.
    وَوَهَبْنَا، و هبه کردیم... إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ ، به اونایی که تو کارای خیر پیشتاز بودن، وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا ، و دائما خدا رو میخوندن، با بیم و امید، تو خوشی و ناخوشی، وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ، و در برابر خدا متواضع بودن، خاشع، خاکی، طلبکار نبودن (21:90)

    اونایی که میگن رَبَّنَا هَبْ لَنَا ، خدایا هبه کن به ما... وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ، علمی / هنری / ابزاری که به کمکش الگوی یک آدم باتقوا، اهل کنترل نفس، باشیم.

    خدا چه زمانی به بنده هاش هبه میکنه؟
    به سلیمان مُلک عظیمی هبه کرد (38:35)، وقتی هم از پدرش داوود خیلی چیزا به ارث برده بود، هم توانایی اداره مُلک رو درش میدید.
    به ابراهیم در کهولت سن فرزند هبه کرد (29:27)، وقتی توانایی پرورش ادیان ابراهیمی رو درش میدید.
    به ایوب خانواده و سلامت از دست رفتش رو هبه کرد (38:43)، وقتی صبر ایوب رو در اوج بیماری درش میدید.

    اما چه کسی تجلی اسم وهّاب میشه؟
    اون آدم خیّری که مثلا مدرسه و بیمارستان ساخته، نه به علت پولی که شاگردا و بیمارا پرداخت کنن، بخاطر پتانسیل رشدی که در شاگردا و امیدی که به بهبودی بیمارا داره.

    اون پیامبر و امام و معلمی، که حقیقت رو آموزش میده، در عقاید خرافی مردم اصلاحات انجام میده، نه به علت طلب مردم یا تلاش اونها در شناخت حق، بخاطر پتانسیل آگاهی و تغییر و شکوفاییه که در مردم میبینه، و امیدی که به بهبودی هم نوعانش از دردهای ناشی از نا آگاهی داره.

    این میشه که نقش وهّاب متجلی میشه، داشته ها و دانسته ها هبه میشه، از جایی که دیگران فکرش رو هم نمیکنن، بدون هیچ چشم داشتی، با تکیه بر هبه هایی که از خدای وهّابِ خودش، گرفته و میگیره.

    پیر دُردی کِش ما گر چه ندارد زر و زور
    خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
    (غزل 123 حافظ)

5 رمضان

سمع / سمیع

  • أَنشَأَكُمْ، خدا داستان آدم رو انشاء کرد، وَجَعَلَ لَكُمُ، و قرار داد واستون: السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ. سه ابزار ضروری زندگی، که اولینش ابزار سمعه (67:23).

    سمع، هر اطلاعاتیه که برای ذهن ما قابل دریافت باشه. گوش، ابزار اصلی سمعه، اما سمیع بودن، حاصل گوش دادن به تنهایی نیست. إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ، قطعا خدا اونه که سمیعه. خدا که گوش نداره، چطور پس میشنوه؟ آیا امواج صوتی صحبتای ما، از زمین به آسمون میره؟

    نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ، ما عالم تریم به اینکه مردم چی میشنون، إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ، وقتی دارن به تو گوش میدن، وَإِذْ هُمْ نَجْوَىٰ و وقتی دارن در گوشی با هم نجوا میکنن. (17:47)

    پس اولا، شنیدن خدا بر مبنای علمشه، نه گوشش. دوما، چیزی که مغز مردم دریافت میکنه رو ثبت میکنه، نه اینکه صدای اونها رو ضبط کنه. و از همه مهمتر، نجوا یا حرفای در گوشیشون رو هم میشنوه، که شاید برای یه نفر دیگه از یه متری هم به سختی شنیده بشه، چه برسه به اینکه به آسمون رفته باشه!

    وَلَهُمْ آذَانٌ، خیلی آدما گوشایی دارن، ولی لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا، باهاش اصلا نمیشنون، أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ ، اونا مثل حیوونان. یعنی خیلی از آدما، مثل سایر حیوانات گوش دارن، صدا ها رو میشنون، ولی متوجهش نمیشن. اون شنیدن براشون بی حاصله، سمیع نیستن.

    وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا، و مثل اونایی نباشین که گفتن شنیدیم، وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ، ولی نمیشنون (8:21) مشابه اونایی که باهاشون حرف میزنی، چشمشون به توه، سرشون رو تکون میدن، صدامون رو میشنون، ولی ذهنشون یه جا دیگست.

    چقدر در طول روز، صداهای مختلف وارد گوشمون میشه؟ از صحبت اطرافیا گرفته، تا تلویزیون و آهنگ و صدای ماشینا و پرنده ها و غیره. همش رو میشنویم، ولی سوال اینجاست آیا به همش دقت میکنیم؟ به کدومش توجه میکنیم؟

    برای فهم بهتر، یه تمرین عملی لازمه.

    چند دقیقه توی یک مکان شلوغ تنها بشینین. نیمکت پارک، ایستگاه اتوبوس، کنار پنجره. یه نفس عمیق بکشین، چشماتون رو ببندین. تلاش کنین هر صدایی که از اطراف به گوش میرسه رو بشنوین. از ریز و درشت، آدم و پرنده، ماشین و صدای باد و هر صدایی.

    در خلال این مراقبه یا تمرین، متوجه میشیم وقتی به هر صدایی متمرکز بشیم، انگار بلندتر و واضح تر به گوشمون میرسه، پر رنگ تر از سایر صداها میشه. با اینکه گوش ما و عامل تولید اون صدا هر دو ثابت بودن، ولی انگار شدت صدا رو ذهن ما تعیین میکنه، و اون صدا رو تفکیک میکنه. چون ما چیزایی رو میشنویم، که میخوایم بشنویم. پس این ذهن و مغز ماست که سمیع صداها میشه، چیزهایی رو که توسط گوش ما قابل سمع هست دریافت میکنه.

    پس در خلال این تمرین ساده، سمیع بودن رو تجربه کردیم.

    خدا سمیعه، یعنی هر چیزی که براش مهم باشه، شنود و ثبت و ضبط میکنه. چیا برای خدا مهمه؟ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا، همه چیز! و کل چیزها رو به حساب میاریم، شمارش میکنیم، در کتابی (78:29)

    پس سیستم بایگانی عالم، برای عملکرد خودش، به گوش خدا یا امواج صوتی ما نیاز نداره. هر چیزی که در ذهن و مغزمون شکل بگیره، برای خدا مشهود میشه، قابل مشاهده و قابل ثبت و ضبط میشه. حتی اگر به آهستگی نجوا باشه، حتی اگه به زبون آورده نشه.

    اگه ما سمیع باشیم، مثل بقیه آدما که گوش دارن، ما هم میشنویم. ولی از بین همون چیزایی که بقیه میشنون، ما چیزایی متوجه میشیم که اونا دقت نمیکنن.

    اگه ما سمیع باشیم، میتونیم در هر لحظه ذهنمون رو جدا کنیم از صداهای پراکنده اطراف، و جمع کنیم روی یک صحبت یا یک موضوع خاص. چیزی که برامون مهمه، یا نکته ای درش هست که برامون مهم میشه.

    برای یک شنونده خوب شدن، نیاز به تمرین مستمر داریم. چون سمیع بودن، اولین و مهمترین توانایی ما آدماست. باعث میشه حضور عمیق تری در تک تک لحظات زندگیمون داشته باشیم، و نیاز نباشه همۀ چیزایی که دیگران قبلا تجربه کردن رو، بدلیل سمیع نبودن، از اول تجربه کنیم.

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
    (حافظ غزل 286)

6 رمضان

بصر / بصیر

  • و اما ابزار مکمل سمع، که در بیشتر آیات هم با هم اومده، بصره. إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (31:28) و شرح مشابهی داره، چون شنیدن و دیدن، با اینکه ظاهرا از دو کانال مختلف صورت میگیره، ولی در یک ذهن مشترک آنالیز میشه.

    پس بصر، هر اطلاعاتیه که در ذهن ما قابل آنالیز شدن باشه. چشم، ابزار اصلی بصیرته، اما بصیر بودن، حاصل دیدن با چشم به تنهایی نیست. إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، قطعا خدا بصیره به بنده ها (40:44)

    وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم، هر چی پیش بفرستید واسه خودتون، مِّنْ خَيْرٍ، از هر خیر و خدمتی، تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ، پیداش میکنید پیش خدا، یعنی تو سیستم کائنات از قلم نمیافته، إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (2:110) که قطعا خدا به هر عملی که انجام میدین، بصیره. خدا که چشم نداره، به شکلی که تصاویر واردش بشه، پس چطور میبینه؟ آیا نور و فیلم کارای ما، از زمین به آسمون میره؟

    لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ، بصیرت آدما خدا رو درک نمیکنه، مشاهده نمیکنه، وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ، ولی اونه که بصیرت ها رو میبینه، مشاهده میکنه (6:103)

    پس اولا، دیدن خدا بر مبنای درکشه، نه چشمش. دوما، چیزی که مغز مردم پیرو اعمالی که انجام میدن درک میکنه، ثبت میشه. نه اینکه تصویر اعمال اونها رو ضبط کنه. و از همه مهمتر، بصیرت خدا ورای بصیرت ماست، یعنی شیوه ضبط اطلاعات اعمال ما، مشابه عکاسی و فیلم برداری زمینی نیست، والله اعلم که به چه روش برتری انجام میشه.

    وَلَهُمْ أَعْيُنٌ، خیلی آدما چشمایی دارن، که لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا، باهاش اصلا نمیبینن، أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ ، اونا مثل حیوونان. (7:179) یعنی خیلی از آدما، مثل سایر حیوانات چشم دارن، تصاویر رو میبینن، ولی متوجهش نمیشن. اون دیدن براشون بی حاصله، بصیر نیستن.

    وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ، و میبینی شون دارن نگات میکنن، وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ، ولی اونا نمیبینن (7:198) مشابه اونایی که مطلبی نشونشون میدی، چشمشون به توه، سرشون رو تکون میدن، تصویر رو میبینن، ولی ذهنشون یه جا دیگست.

    چقدر در طول روز، تصاویر مختلف وارد چشممون میشه؟ از چهره اطرافیا گرفته، تا تلویزیون و منظره و کلیپ های مختلف و ماشین ها و غیره. همش رو میبینیم، ولی سوال اینجاست آیا به همش دقت میکنیم؟ به کدومش توجه میکنیم؟

    برای فهم بهتر، یه تمرین عملی لازمه.

    چند دقیقه توی یک مکان شلوغ تنها بشینین. نیمکت پارک، ایستگاه اتوبوس، کنار پنجره. یه نفس عمیق بکشین، با انگشت گوشاتون رو بگیرین. تلاش کنید هر تصویری در اطراف به چشم میرسه رو ببینین. از ریز و درشت، آدم و پرنده، ماشین و انعکاس نور و هر تصویری.

    در خلال این مراقبه یا تمرین، متوجه میشیم وقتی به هر تصویری متمرکز بشیم، انگار شفاف تر و واضح تر به چشممون میرسه، پر رنگ تر از سایر تصاویر میشه. با اینکه چشم ما و محل شکل گیری اون صحنه هر دو ثابت بودن، ولی انگار این ذهن ماست که میزان زوم کردن خودش رو به هر صحنه تعیین میکنه، و اون تصویر رو تفکیک میکنه. چون ما چیزایی رو میبینیم، که میخوایم ببینیم. پس این ذهن و مغز ماست که بصیر تصاویر میشه، چیزهایی رو که توسط چشم ما قابل بصیرت هست دریافت میکنه.

    در خلال این تمرین ساده، بصیر بودن رو تجربه کردیم.

    خدا بصیره، یعنی هر چیزی که براش مهم باشه، مشاهده و ثبت و ضبط میکنه. چیا برای خدا مهمه؟ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا، همه چیز! و کل چیزها رو به حساب میاریم، شمارش میکنیم، در کتابی (78:29)

    پس سیستم بایگانی عالم، برای عملکرد خودش، به چشم خدا یا نور تصاویر اعمال ما نیاز نداره. هر چیزی که در ذهن و مغزمون شکل بگیره، برای خدا مشهود میشه، قابل مشاهده و قابل ثبت و ضبط میشه. وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ، حتی اگه یه اتفاقی بیافته تو عالم به اندازۀ کوچیکی یه دونه خردل، أَتَيْنَا بِهَا، خدا ثبتش میکنه، وَكَفَىٰ بِنَا حَاسِبِينَ، و همون چیز کوچیک کافیه که مبنای حسابرسی خدا قرار بگیره. (21:47)

    قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ، خدا دائما نشونه های خودش رو سر راه ما قرار میده، عواملی که بصیرت بخشه، فَمَنْ أَبْصَرَ، پس هرکی دید، چشم بصیرتش باز بود، فَلِنَفْسِهِ، پس به نفع خودشه، واسه خودش خوبه. وَمَنْ عَمِيَ، و هر کی کور بود، چشم داشت ولی نمیدید، میدید ولی نمیفهمید، دقت نداشت، از کنار نشانه ها رد میشد، فَعَلَيْهَا، پس علیه خودشه، به ضرر خودش تموم میشه (6:104)

    اگه ما بصیر باشیم، مثل بقیه آدما که چشم دارن، ما هم میبینیم. ولی از بین همون چیزایی که بقیه میبینن، ما چیزایی متوجه میشیم که اونا دقت نمیکنن.

    اگه ما بصیر باشیم، میتونیم در هر لحظه ذهنمون رو جدا کنیم از تصاویر پراکنده اطراف، و جمع کنیم روی یک صحنه یا یک موضوع خاص. چیزی که برامون مهمه، یا نکته ای درش هست که برامون مهم میشه.

    برای یک بیننده خوب شدن، نیاز به تمرین مستمر داریم. چون بصیر بودن، دومین ابزار و توانایی مهم ما آدماست. باعث میشه حضور عمیق تری در تک تک لحظات زندگیمون داشته باشیم، و نیاز نباشه بدلیل نادیده گرفتن نشانه هایی که سر راهمون میاد، اشتباهاتی رو انجام بدیم یا تکرار کنیم، که میشد با یک آنالیز و توجه و دقت به موقع، ازش اجتناب کرد.

    چو روح من تو نباشی ز روح ریح چه سود
    بصیرتم چو نبخشی بصر چه سود کند
    (مولانا غزل 936)

7 رمضان

علم / علیم

  • در عالم دیجیتال، هر عکس و فیلمی، یا آهنگ و بازی و برنامه ای که تو گوشی یا کامپیوتر داریم، هر چند هرکدوم یه کار کاملا متفاوت میکنن و خیلی پیچیده به نظر میان، اما میدونیم بدون استثناء همشون یه ساختار مشابه و ساده دارن: 0 و 1. همۀ این برنامه های رنگارنگ و جذاب، که این روزا بخش جدایی نشدنی زندگی همه ما هستن، صرفا کُدهای دیجیتالن، بر مبنای 2.

    چه بسا کل این عالم مادی هم، از زمین تا آسمونها، طبق آیۀ عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ (74:30)، بر آنست 19، بجای مبنای آشنای 2 یا دیجیتال ما، در مبنای ناشناس 19، تو اَبَر کامپیوتر خدا کدنویسی و در حال Run باشه، در حال اجرا شدن باشه. به شیوه ای که حداقل واسۀ علم فعلی ما نامعلومه.

    اما چیزی که برای علم ما تا امروز معلوم شده، اینه که هر صحنه ای که در عالم بیرون مشاهده میشه، هر چیزی که قابل لمسه، محکم و ثابت به نظر میرسه، از دید فیزیک کوانتوم کاملا برعکسه. یعنی غیر قابل لمس، بی ثبات و در حرکت دائمه.

    همه اجسام این عالم، ذرّات تشکیل دهندشون فرسنگ ها از هم فاصله دارن. چیزی نیستن جز توده هایی از ذره های پراکنده، که مثل ابر و غبار در حرکتن، ولی طبق جاذبه و اصول خاصی به هم پیوسته شدن، تا به شکل ملموس و جامد فعلی از دید ما در بیان: وَتَرَى الْجِبَالَ، و کوه ها رو میبینی، تَحْسَبُهَا جَامِدَةً ، حساب میکنی جامدن، وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، ولی در مُرورن، دارن حرکت میکنن، مثل حرکت ابرها (27:88).

    جالبه تو قرآن، عالَم و عالمیان، از ریشۀ علمن. این زمین بازی و ما بازیکنانش، همه در بستر معلومات خدا شناوریم، در حالیکه خیلی جدی فکر میکنیم تو عالم خودمون هستیم، و خدا هم یا نیست یا یه جا دیگست! شاید انقدری که فهمیدن حکمت بازیا و انجام صحیح نقش هامون و پاس کردن آزمونهامون سخته، خود زندگی و ساختارش سخت نباشه. چون عالم ما یه نرم افزاره، نه سخت افزار. پس چرا انقدر گاهی همه چیز برامون جدی و سخت و دردناک میشه؟

    دیدین بچه ها یه بازیایی نصب میکنن که ساعت ها درگیرش میشن. هرچی بیشتر جلو میرن، براشون سخت تر و جدی تر میشه. گاهی انقدر تو بازی عمیق میشن، که وقتی تو یه مرحله گیر افتادن، حسابی عصبی میشن، ناراحت میشن، حتی گریه و پرخاش میکنن. ما از بیرون گود، تنها کاری که میتونیم براشون بکنیم اینه یادآور بشیم: یکم از اون بازی فاصله بگیر، یه چرخی بزن، انقدر جدی نگیرش، فقط یه بازیه!

    ما هم تو بازی دنیا همینیم، گاهی انقدر جدی میگیریم، که عمیقا درد میکشیم. خدا از بیرون تنها کاری که میتونه برامون بکنه، اینه که یادآور بشه: إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا، قطعا این حیات دنیا، زندگی زمینی تون، لَعِبٌ وَلَهْوٌ، بازی و سرگرمیه (47:36). یکم از اون مرحله که توش گیر کردی فاصله بگیر، یه چرخی بزن، داشته هات رو ببین، انقدر جدی نگیرش، كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ، همه آدما بالاخره Game over میشن، پایان بازی رو تجربه میکنن. پس لَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ، نه غمباد بگیرید، افسرده بشین بخاطر چیزایی که از دستتون رفت، وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ، نه کِیف کنید و به هیجان بیاین واسه چیزایی که بهتون داده شد. (57:23) یعنی بازیتون رو بکنین، ولی خیلی جَو گیر نشین!

    شاید این پروژۀ جدید متاورس اگه در چند سال آینده تکمیل بشه، بتونیم تو دنیای ساختۀ ذهنمون، با جسم ساختۀ ذهنمون، ساعتها چرخ بزنیم. اونوقته که عمیق تر میفهمیم چرا خدا میگه حیات زمینی شما، این Universe، یه بازیه، مشابه Metaverse. یه شبیه سازی طبیعی و هوشمند، درون ذهن خودش، والله اعلم.

    هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ، اول و آخر اونه، وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ، و ظاهر و باطن اونه، وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (57:3) و اون به هر چیزی تو این عالم مجازی علم داره، علیمه.

    تا قبل از اینکه متاورس بیاد، یه مثال ساده هم خدا زده: وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم، از نشونه هاش، خواب هاتونه (30:23). أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ، رؤیت میکنید، رویای شبانه میبینید، خواب میبینید (37:102). مگه غیر از اینه که تو خواب که فرو رفتیم، همه چیز برامون کاملا واقعی به نظر میرسه. همه اون آدما، صحنه ها، ترس ها، دردها، لذت ها.

    همه اون عالم، یه نرم افزاره که تو ذهن ما داره اجرا میشه، و حس واقعی بودن اون دنیا مادامی که غرق خوابیم، ادامه داره. نهایتا یه جا بیدار میشیم، از عالم مجازی خواب میمیریم، به عالم حقیقی بیداری برمیگردیم. میفهمیم همش خواب بوده، بازی ذهنمون بوده.

    خب این عالم دنیا هم همینه، همه چیز برامون کاملا واقعی به نظر میرسه. همه این آدما، صحنه ها، ترس ها، دردها، لذت ها. ولی حس واقعی بودن این دنیا مادامی که غرق زندگی هستیم، ادامه داره. نهایتا یه جا بیدار میشیم، از عالم مجازی دنیا میمیریم، به عالم حقیقی بیداری برمیگردیم. میفهمیم همش خواب بوده، بازی ذهنمون بوده.

    کاری که الان ما کردیم، تلاش برای عمیق شدن بود در عالم، به مدد علم، که میشه تجلی اسم علیم!

    یکی از حکمتای بازی دنیا، اینه که از قبلش ندونیم مرحله بعد چیه، چطور باید بازیش کنیم و چقدر طول میکشه تا پاس بشه. برای همینم هست که یه بازیکن خوب، باید دائما بازی کنه، تجربه کنه، معلومات خودش رو بالا ببره، تا بتونه از طول مسیر و همه مراحل لذت ببره.

    اگه ما علیم باشیم، بجای اینکه با تعصب کور، از راه بعضیا تقلید کنیم یا از راه بعضیا دوری کنیم، با تفکر و آگاهانه راهمون رو انتخاب میکنیم.

    وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ، خودتو وقف چیزایی نکن که بهش علم نداری (17:36)

    اُطْلُبوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحدِ
    ز گهواره تا گور، دانش بجوی

8 رمضان

قهّار / قاهر

  • از 10 آیه ای که در قرآن کلمات همریشۀ قهّار اومده، 6 تاش قهار با واحد زوج شده: اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ، خدای واحد قهّار (12:39). و 3 تاش، قاهر با فوق همراه شده، وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ، و خدا قاهره فوق عبادش، بالاتر / برتر / مسلطه بر بندگانش (6:18)

    ما هم میگیم که فلانی پزشک قهّاریه، وکیل قهاریه. یعنی تو زمینه کاری خودش استاده، تخصص داره، تَکه، فوق و برتر از هم رده های خودشه، رو کارش سواره، کار بلده، چیره دسته، ماهره.

    البته مهارت، هم مثبت میشه هم منفی. میگیم فلانی دروغگوی قهاریه، قمارباز قهاریه. یا خود شیطان، فریبکار قهاریه. پس هر تخصصی ارزشمنده، چه مثبت باشه چه منفی. اگه مثبت بود، سودش به خودمون و دیگران میرسه. اگه منفی بود، ضررش به خودمون سودش به دیگران.

    وقتی یکی بدی میکنه در حق ما، إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا، اگه صبر کنیم و تقوا داشته باشیم، تحمل کنیم و دنبال راه چاره بگردیم و خودمون رو کنترل کنیم، لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا، نقششون، اون مشکلاتی که براتون ایجاد کردن، سر سوزنی بهتون ضرر نمیزنه، صبر و تلاشتون واسه رد شدن از اون مشکل، نه تنها به ضررتون نیست، که باعث تقویت و رشد و تعالیتون میشه (3:120). چون خدا احاطه داره به کل این بازی عالم، و بازیکنانش. پس میدونه چطور از تخصص هر مُهره، چه مثبت باشه چه منفی، در راستای پیشبرد اهداف عالم و عالمیان خودش استفاده کنه.

    تلاش برای قهار شدن تو یه کار مثبت، همون چیزیه که قرآن بهش میگه عمل صالح.

    مَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ، هرکی یکی از اعمال صالح رو انجام بده، یه اصلاحی تو زندگی و عالم اطراف خودش انجام بده، حالا به نسبت توانایی خودش، امکاناتی که داره؛ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ، چه مرد باشه چه زن باشه، فرقی نداره، وَهُوَ مُؤْمِنٌ، کافیه مومن باشه. منظور از مومن، در اینجا اینه که با اون عمل صالحی که میکنه، هدفش ایجاد امنیت و آسایش باشه، برای خودش و دیگران. وجودش و اعمالش امن باشه، نه یکسری اهداف شیطانی. نیتش خیر باشه، عملش مثبت باشه: فَأُولَٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، اینان که وارد جنّت میشن. اینم باز نه یعنی توی اون دنیا، یعنی به اون زندگی و شرایط ایده آلی که میخوان میرسن. يَدْخُلُونَ مضارعه، یعنی از همین دنیا شروع میشه داخل شدنشون، به شرایط ایده آلی که میخوان، و ادامه پیدا میکنه تا آخرت، وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيرًا و سر سوزنی بهشون ظلم نمیشه، تلاششون ندیده گرفته نمیشه (4:124).

    یا همون عمل صالح و کار و پروژشون به ثمر میرسه، یا وقتی شکست خوردن، تجربه قبلی عامل عمل صالح بعدی میشه. این چرخه ادامه پیدا میکنه، تا اونجایی که نهایتا تلاشهاشون به ثمر برسه. مشابه داستان زندگی همه افراد موفقی که توی اینترنت پیدا میکنیم، شنیدیم، دیدیم. انقدر زمین خوردن، مشکلات متعدد رو تجربه کردن، تا بالاخره به نتیجه رسیدن.

    یا یه جا دیگه میگه، هر زن یا مردی که یه عمل صالح انجام بده و تخصص مثبتی کسب کنه، فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً، یه حیات مجدد بهشون میدیم، یه انگیزه و امید جدید در دلشون زنده میکنیم، یه زندگی طیّب و راهی که طیب نفسشون باشه، دلخواهشون باشه بهشون میدیم. اونوقته که پیرو تلاشی که خودشون انجام دادن، پاداشی میگیرن بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ، بیشتر از اونی که فکرش رو میکردن، نتایج زیباتری از اون تلاشی که میکردن، فراتر از انتظارشون (4:124).

    تا اینجا فهمیدیم که:
    - هر تخصصی، به مرور زمان و با تمرین زیاد بدست میاد. پس ارزشمنده.
    - هدف از زندگی، معمولی بودن نیست، هر کدوم ما تو یه چیز استعداد داریم.
    - اگه تخصص مثبتی کسب کنیم، نفعش به خودمون و اطرافیانمون میرسه.
    - هرکسی واسه متخصص شدن، قاهر شدن، تو کاری که استعدادش رو داره پیش بره، به نتیجه میرسه.
    - اگه تلاشش تو راستای مثبت و با انگیزه ایمانی باشه، هم دنیا رو داره هم آخرت.

    پس خدا واحد قهّاره، و فوق دیگرانه. تجلی این اسم در من چطور میشه؟ باید ببینم تو چه کاری استعداد دارم، قهار شدم یا میتونم بشم. توی چه تخصصی تکم، یا فوق دیگران میتونم باشم؟ چه کاری از دستم بر میاد، در راستای انجام یه عمل صالح. یه اصلاح، اصلاح یه نقص تو زندگی خودم یا دیگران. که دوست دارم این سالهای عمرم رو صرف انجامش کنم و توش متخصص بشم.

    یه تمرین ساده، واسه شناسایی استعدادهاتون.

    تو یه اتاق خلوت، یه ساعتِ آروم از شبانه روز، با گوشی خاموش و قلم و کاغذ کنارتون، بشینین یا دراز بکشین. از خودتون سوال کنین من تو بچگیم، نوجوونیم، در گذشته، تو چه چیز توانایی داشتم، فرق داشتم با بقیه؟ چشماتون رو ببندین، نفس عمیق بکشین، به ذهنتون فرصت بدید تا خاطرات رو مرور کنه. هر نکته مهمی یادتون اومد، چشمتون رو باز کنید، یادداشت کنید، و بعد چشمتون رو مجدد ببندین و ادامه بدین.

    تمرین که تموم شد، یه نگاهی به لیست استعدادهای بکر خودتون بندازین و ببینین چه کاری، در راستای کدوم استعدادِ فراموش شدتون، از دستتون بر میاد. کاری که با شرایط فعلی زندگیتون سازگار باشه، که حاضر باشین روی خودتون تو اون زمینه سرمایه گذاری کنین، کلاس برین، آموزش ببینین، تحقیق کنین، تمرین کنین، ماه ها یا سال های آینده عمرتون رو وقت صرفش کنید. هر روز در اون زمینه استاد تر بشین، با این هدف که توش تک بشین، قهّار بشین.

    عشق قهّارست و من مَقهور عشق
    چون شکر شیرین شدم از شور عشق
    (مولانا، دفتر ششم)

9 رمضان

شُکر / شاکر

  • شاید فکر کنیم شُکر، از همۀ اسماء الله بیشتر سر زبون مردمه: خدایا شُکرت! در حالیکه قرآن، چیز دیگه ای میگه.

    خدا بهتون سمع و بصر و فؤاد داده. تا با سمع، اطلاعات دنیای بیرون رو بیارین درون. با بصر، اطلاعاتی که اومده درونتون رو آنالیز کنید، انتخاب مسیر کنید. با فؤاد، با تکیه بر حسّ و الهامات، هر جا لازم بود تصحیح مسیر داشته باشین. اما، قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ، چه کم شُکر میکنین، چه قلیلن اونایی که شاکرن (23:78)

    مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ، خیلی امکانات رو تو زمین، تو زندگی، بهتون دادیم، وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ، که باهاش امرار معاش کنین، زندگیتون رو به کمک اون امکانات پیش ببرین. اما، قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ، چه کم شکر میکنین، شاکر نیستین (7:10). چندین بارم که مستقیم گفته أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ، اکثر مردم شُکر نمیکنن (40:61).

    إِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ، قطعا خدا خودش شاکره. آیا خدا که شاکره، یعنی از ما تشکر میکنه؟ میگه متشکرم، ممنونم، شُکرت که اینکارو کردی! وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ، هرکی مجاهدت کرد، جهد و تلاشی کرد، واسه خودش کرده، إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ، قطعا خدا هیچ نیازی نداره به تشکر و اعمال ما عالمیان (29:6). پس شُکر و شاکر بودن خدا به چه مفهومه؟

    شاید بهترین مثالی که برامون ملموس باشه، همین موبایلیه که الان داریم لمس میکنیم. هر کدوم از این اپلیکیشن ها که روش نصبه، اولا شاکر شماست، دوما شما باید شاکر اون باشید. چون هر اپلیکیشنی طبیعتا یه کاربردی داره، یه ابزاره. مثلا همین قرآن حکیم، فرض کنیم شاکر و شکر رو بخوایم در خصوص این اپلیکیشن بررسی کنیم:

    إِنَّ القرآن حکیمُ شَاكِرٌ ، قطعا قرآن حکیم شاکره. آیا از ما کاربرا تشکر میکنه؟ میگه متشکرم منو نصب کردی، استفاده کردی، ممنونم کلیک کردی، شُکرت که این قابلیتمو استفاده کردی! هرکی استفاده کنه، واسه یادگرفتنش جهد و تلاش کنه، واسه خودش کرده، إِنَّ القرآن حکیم لَغَنِيٌّ عَنِ الْکاربرین، قطعا قرآن حکیم هیچ نیازی به استفادۀ کاربرا نداره.

    اینکه میگیم قرآن حکیم شاکره، یعنی شُکر تک تک کلیک ها و داده هایی که کاربر بهش میده رو بجا میاره. از داده هایی که بهش میدی، بهترین استفاده ممکن رو میکنه. مثلا شما بهش شمارۀ یه سوره و آیه رو میدی، اون شکر داده ها رو بجا میاره، ازش استفاده میکنه واسه لود کردن متن آیه از دیتابیس؛ عربیش، فارسی، انگلیسی، ترجمه، پاورقی، شرح خلاصه و کامل صوتی، امکان ذخیره آیه ها، رفتن به آیات بعد و قبل، یا هر قابلیت دیگه ای که مرتبط با کلیک ها و انتخاب های شما باشه. اون شاکر داده های شماست، یعنی از تک تک ابزار و اطلاعاتش به درستی استفاده میکنه، بهره میبره، در راستایی که بتونه نیاز شما رو برآورده کنه، و کار خودش رو انجام بده.

    حالا شما چطور شُکر قرآن حکیم رو بجا میارین؟ نه با اعلام اینکه ممنونم اپلیکیشن، هزار بار شُکرت! بلکه وقتی یاد بگیرین چطور ازش به بهترین شکل ممکن استفاده کنین، ابزارهاش رو بشناسید و برای خودتون بکار بگیرین.

    وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ، و شُکر نعمتام رو بجا بیارین، و کفر نعمت نکنین (2:152)

    از زبان اپلیکیشن، کفر نعمت ما یعنی پوشوندن قابلیتاش، از دید خودمون. یعنی ندیده گرفتن ابزاری که داریم، قابلیتهایی که داره. هر یک از این تواناییهاش که از دید ما پنهون باشه، یا ازش استفاده نکنیم، به زبان قرآنی به اون توانایی کفر ورزیدیم، کافر شدیم.

    فرض کنیم اگه ندونیم چه ابزارایی واسه جستجو تو قرآن حکیم هست، نمیتونیم شُکر قابلیت جستجوش رو بجا بیاریم. واسه پیدا کردن سادۀ کلمات عربی، فارسی، انگلیسی، ریشه کلمات، یا جستجوی هوشمند با دوبار کلیک روی کلمات عربی، الی آخر.

    البته قرآن حکیم، مثل هر نرم افزار یا اپلیکیشن دیگه ای، کامل نیست. برای همینه که دائما برنامه های گوشی ما آپدیت میشن. چون خیلی نیازهای ما رو نمیشناسن، یا نمیتونن به همه داده هایی که بهشون میدیم بها بدن، یا باگ دارن. اما اینکه خدا شاکره، یعنی هر عملی بکنیم، هر دکمه ای تو زندگیمون بزنیم، هر تلاشی کنیم، تو نرم افزار خدا گم نمیشه، بلا استفاده نمیمونه، در بازتاب عملمون تو کائنات مورد استفاده واقع میشه، خدا شُکرش رو بجا میاره.

    إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ، اگه به خدا قرض بدیم، یعنی از مال و علم و وقت و هنر و همتمون، در عالم خدا مایه بزاریم، قَرْضًا حَسَنًا، یه قرض زیبا، درست و خوب باشه، يُضَاعِفْهُ لَكُمْ، واستون مضاعفش میکنه، تاثیرش رو تو زندگیتون دوچندان میکنه… وَاللَّهُ شَكُورٌ، چون خدا شکوره، شاکر اعمال شماست (64:17). پس کافیه بلند شیم، یه عملی انجام بدیم، تا تغییر ناشی از تاثیرش رو تو زندگیمون ببینیم، به اضعاف مضاعف، بیشتر از عمل خودمون.

    خب چی شد؟ هر کسی، بتونه از داشته هایی که داره، و ورودی هایی که زندگی بهش میده، بهترین استفاده ها رو بکنه تا زیباترین خروجی ها رو پس بده، شُکر داشته هاش رو بجا آورده. چون از اونا استفاده کرده. وقتی واسه بچّمون اسباب بازی میگیریم، هدفمون این نیست بگه متشکرم! میخوایم ازش استفاده کنه، مدتها باهاش سرگرم بشه، بکارش بگیره، ازش بهره ببره.

    شُکر سلامت، یعنی تا سالمیم، به بهترین شکل ممکن همه اجزای بدنمون رو بکار بگیریم. اینکه خدا میگه بیشتر مردم ناشُکرن، یعنی نعمات و ابزار متعددی بهشون دادم، از درون و از بیرون، ولی به کمک اونها سطح سلامت و درآمد و آرامش و امکانات و روابط و شرایط و اعتقادات و زندگی خودشون رو متحول نمیکنن، از نعمتاشون استفاده نمیکنن، فرصتها رو از دست میدن.

    برای تمرین شاکر بودن، کافیه یه لیست از داشته هامون تهیه کنیم، و یکی یکی مرور کنیم: آیا من واقعا عملا چند درصد شاکر این نعمتم هستم؟ چقدر ازش استفاده میکنم؟ چقدر جا داره بیشتر بشناسمش و ازش بهره ببرم؟

    إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ، ما آدما رو به مسیری که باید برن، مناسب شرایط و در راستای تعالیشونه، هدایت میکنیم، قدم به قدم پیششون میبریم. إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا، حالا یا شاکرن و از امکانات و موقعیت هاشون استفاده میکنن، یا کافرن و همه این نعمات و ابزار و امکانات رو به باد فنا میدن.

    شکر نعمت، نعمتت افزون کند
    کفر، نعمت از کفت بیرون کند

10 رمضان

حَیّ / حیات

  • جالبه قرآن، حیات دنیا رو مقابل حیات آخرت نزاشته. همیشه حَيَاةُ الدُّنْيَا، مقابل دَّارَ الْآخِرَةَ اومده (6:32). دنیا، از ریشۀ دون، یعنی پایین، نزدیک. همین عالمی که الان در دسترس ماست، توش هستیم. آخرت، از ریشه آخَر، یعنی دیگر. دار آخرت، یعنی یه دیار دیگه، یه جای دیگه.

    پس حیات، یه تجربه موقته که تو این دنیا کسب میکنیم. دار یا دیار، جاییه که بهش تعلق داریم، خونۀ اصلیمونه. مال اون دیاریم، نه این دنیا.

    حتی قرآن نمیگه آخرت، بعد از دنیاست. قبل و بعد، مربوط به بُعد زمان میشه، که آخرت، جدای از زمان و مکانه.

    میگه خدا خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ، خلق کرد مرگ و حیات رو (67:2). نمیگه اول زندگی خلق شد، بعد مرگ. میگه اول مرگ خلق شد، بعد زندگی! یعنی قبل از اینجا، قبل از این دنیا، یه جا دیگه دیارمون بود، که از اون دیار دیگه، دارِ آخِر، با خلق شدن مرگ، بیرون اومدیم. با خلق شدن حیات، پا به این زمین گذاشتیم. از دیارمون مُردیم، در دنیا حیّ شدیم.

    كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ، و آخر سرم هرکی اینجا اومده باشه، مرگ رو میچشه و میمیره. اونوقت جزای اعمال نیک و بدش رو يَوْمَ الْقِيَامَةِ میگیره. پس روز قیامت، یه دورانه بعد از دنیا. یعنی اول دنیاست، بعد قیامت. اما دار الآخره، یه جا دیگست، نه بعد از این دنیا. اون دیار دیگه، خونه اصلی ماست، که قبل از دنیا توش بودیم، بعد از دنیا هم بهش برمیگردیم. یه جایی جدای از زمان و مکان.

    علت اصلی نگرانی ما تو زندگی، اینه که حیات خودمون رو، وابسته به این زمین و این دنیا میدونیم. میگیم از کجا معلوم اینهمه تقوا کنم، پا رو دلم بزارم، خودم رو کنترل کنم، بنده خدا باشم، اونوقت بعد از اینجا، بعد از این عالم، اصلا یه عالم دیگه هم باشه، آخرتی باشه؟!

    یادمون رفته از کجا اومدیم، و به کجا برمیگردیم. مثل عالم خواب، که تا وقتی توشیم، داریم خواب میبینیم، یادمون رفته دیارمون دنیاست! از اونجا اومدیم، و به اونجا برمیگردیم. اگه بدونیم همش خوابه، و الان وسط خواب هستیم، اونوقته که از تجربه هایی که داریم، از تک تکشون، مثبت و منفی، لذت میبریم. تو هیچ صحنه ای از خوابمون، انقدر عمیق نمیشیم که تبدیل به یک کابوس بشه برامون.

    پس این زندگی یه نعمت موقت و یه فرصت کوتاه و ارزشمنده. علت اینکه اکثر آدما فقط زنده هستن، ولی زندگی نمیکنن، حیّ نیستن، شور و شوق و انگیزۀ حیات ندارن، فراموش کردن دو چیزه:

    اول، مرغ باغ ملکوتم، نِیم از عالم خاک. از یه جا دیگه پریدم اومدم اینجا، متعلق به این عالم خاکی نیستم.

    دوم، چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم. این قالب جسمانی، این فرصت زندگی، موقته؛ دائم نیست.

    توریستای خارجی رو دیدین، وقتی میان ایران. با اینکه شاید کشور خودشون خیلی پیشرفته تر و آزادتر از اینجا باشه، و طبیعتا مشکلات زیادی در طول سفر براشون ایجاد بشه، حاضرن هزینش رو بپردازن و بیان اینجا. چون تجربه ایران گردی براشون جذابه! از همه مکانهای دیدنی بازدید میکنن، برای هر روز و هر ساعت سفرشون برنامه ریزی میکنن، قدر زمانِ کوتاهِ بودنشون، دور از دیار خودشون رو میدونن، حیّ و حاضرن. چون میدونن متعلق به اینجا نیستن و باز به دیارشون بر میگردن. از زمان محدود سفرشون، بهترین استفاده ها رو میبرن.

    پس کلید زندگی کردن، یادآوری دائم همین حقیقت به خودمونه. که فراموش نکنیم، اینجا دیار من نیست. و سفرم به اینجا، ابدی نیست. اونوقته که میتونیم مثل یه توریست، در همه لحظات عمر دنیاییمون، پویا و حیّ و حاضر باشیم. کنجکاو و پرسشگر و پر انرژی باشیم، زندگی رو زندگی کنیم.

    اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (2:255)، خدا، اون الهۀ ما که هیچ الهی جز خودش نیست و نداریم، حیّه. حیات داره، زندست، کنارمون حیّ و حاضره، کنارش حیّ و حاضریم.

    درنتیجه قدم اول، حیّ شدنه. بعد از حیّ، نوبت به قیّوم میرسه…

11 رمضان

قیّم / قیّوم

  • گفتیم قدم اول، حیّ بودنه، حیات داشتنه. قیّوم بودن، لازمۀ حیاته، همیشه بعد از حیّ اومده.

    در ادامۀ همون آیت الکرسی (2:255)، قیّوم رو با لَا تَأْخُذُهُ نَوْمٌ شرح داده. یعنی قیوم کسیه که وسط کار خوابش نمیبره. مثل یه راننده که تا وقتی پشت فرمونه، باید بیدار باشه، لازمۀ حیاتش اینه که وسط رانندگی نخوابه.

    یا توریستی که از دیارش خارج شده و اومده یه کشور جدید، در همه لحظاتی که حیّه، داره تجربۀ یک حیات جدید رو انجام میده، دائما باید بیدار و هشیار باشه که از پروازش جا نمونه، هتلش رو گم نکنه، وسایلش رو جا نزاره. لَا تَأْخُذُهُ نَوْم، وسط سفر خوابش نبره.

    قیام هم از همین ریشست، مقابل قُعوده: الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا، اونایی که خدا رو یاد میکنن، ایستاده و نشسته (3:191). با خداست وقتی داره سالمه سَرِپاست، با خداست وقتی نداره بیماره زمینگیر شده.

    اقامه هم از همین ریشست. وقتی میگیم أَقَامُوا الصَّلَاةَ (7:170)، یعنی وسط ارتباط با خدا خوابمون نبره. وقتی با دوستی قرار گذاشتیم، اگه وسط قرار خوابمون ببره، حضور ذهن کافی نداشته باشیم، حیات اون رابطه به خطر میافته.

    واسه همینه که وسط آیات طلاق، وقتی رابطۀ دو نفر تیره و تار شده، همه چیز به هم ریخته، میگه رابطت رو با خدا یادت نره: وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى، صلات وسط (2:238). ارتباط با خدا وسط گود مشکلات، اونه که مهمه. حیات یا زندگی مشترک رو، میتونه حفظ کنه.

    مستقیم هم از همین ریشست. وقتی سر نماز اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ میگیم (1:6)، در واقع میشه خدایا هدایتمون کن با صراط مستقیم. صراط، میشه راه اصلی نه جاده خاکی. مستقیم هم که از ریشۀ قیّم گفتیم هست، میشه قائم، هشیار، بیدار. معناش میشه خدایا توی این هدفی که من دارم امروز در اون راستا حرکت میکنم، از یه راه اصلی که بیدار باشه، قائم باشه و هشیار باشه هدایتم کن. خب این یعنی چی؟!

    مثل همین برنامه های مسیریابی، که رو گوشیمون نصبه و موقع رانندگی ازش استفاده میکنیم. میشینیم تو ماشین، لوکیشن هدفی که داریم رو تعیین میکنیم، بهش میگیم: اپلیکیشن! اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ. نزدیک ترین راه اصلی رو نشونمون بده. گوشی باید بیدار باشه، رو Sleep نره، که بتونه دائما به ما بگه از کدوم طرف برو، از کدوم طرف نرو. ماهواره باید به زمین قائم باشه، قیام کرده باشه، بلند شده باشه. تا بتونه از زاویۀ دید بالا، مسیر زمینی ما رو ببینه. این میشه مفهوم قیّوم بودن.

    خدا قیّومه، قائم به حیات ماست. تو سطح زمین گیر نکرده، از زاویۀ دید بالاتر نگاه میکنه. بیدار و هُشیاره، وسط راه هدایت خوابش نمیبره!

    تجربۀ حیات زمینی، پیوسته در جریانه، زندگی رو نمیشه متوقف کرد. اگر در خلال این حیات، قیّوم نباشیم، پشت فرمون زندگی خوابمون میبره و حیات خودمون یا خانوادمون رو به خطر میندازیم. در سطح مشکلات گیر میافتیم، زاویه دیدمون به مشکلات قائم نمیشه، ارتباطمون با خدا اقامه نمیشه، برقرار نمیمونه. به راه مستقیم هدایت نمیشیم، زندگیمون پر از جاده خاکی میشه.

    زندگانی نیست تکرار نفس
    اصل او از حیّ و قیّوم است و بس
    (اقبال لاهوری - جاویدنامه)

12 رمضان

علیّ

  • در آخر همون آیت الکرسی (2:255)، علی بودن خدا رو اینطور معرفی میکنه: وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ، کُرسی خدا، صندلی قدرتش، حیطۀ مدیریتش، کل آسمونا و زمین رو در بر گرفته، انقدر وسیعه. برای همینه که هُوَ الْعَلِيُّ، علیه، عالیه، متعالیه.

    مقابل علی یا عُلیا، اَسفَل هست یا سُفلا (9:40). محیط بسته، شرایط محدود یا جایگاه پایین. اینکه آدم از أَحْسَنِ تَقْوِيم، بالاترین جایگاه و مقام (95:4)، افتاد أَسْفَلَ سَافِلِينَ، پایین ترینِ پایینا (95:5)، به این کرۀ خاکی، یعنی وسعت عملش به شدت محدود شد. از اون شرایط عالی و محیط متعالیمون دور شدیم، اسیر این جسم و زمان و مکان شدیم. مادّیات مقدم بر روحیات شد، دست و بالمون بسته شد.

    پس این حس تعالی و برتری جویی، تو ذات بشره، چون از عرش به فرش افتاده، هیچ ظرفی واسه روحش کافی نیست. اما هر آدمی، با وجود همه محدودیتهاش، میتونه در حد وسع خودش تجلی علی باشه.

    آدمی که تجلی علی شده، تو کار خودش، هرچی که باشه، عالیه. کارش معمولی نیست، متفاوته.

    اگه تو کاری که استعداد و علاقه داریم، هرچی که باشه، متمرکز و پیوسته پیش بریم، شاخه به شاخه نپریم، توش استاد بشیم و عالی بشیم، جزء بهترین ها تو اون کار بشیم، تجلی علیّ شدیم. اونوقت هم بهرۀ مادی اون تخصصمون رو میبریم، هم بهره روحی ناشی از تعالیش رو.

    البته باید مواظب بود که هر بالا رفتنی، خطر سقوط هم داره. خداست که علی و متعالیه، اگه تجلّی علی شدیم ولی یادمون رفت أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ (22:62)، خطر فساد و ظلم به زیر دستامون پیش میاد. إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ (28:4)، مثل فرعون که تو سرزمینش به قدرت رسید، متعالی شد، علیّ زمانه شد، اما بجای اینکه خودش و ملتش رو بالا بکشه، نه خودش عاقبت بخیر شد نه مردمش (27:14).

    شما تو چه کاری علیّ هستین؟ تو چه راهی برای رسیدن به تعالی در تلاشین؟ کافیه آدم زاویۀ دید خودش رو، هر جایی که هست، بالاتر ببره، تا شرایط خودش و اطرافیانش رو متعالی تر کنه. مشروط بر اینکه همیشه سر تعظیمش، پیش منبع تعالی، یعنی خدای علیّ، خم باشه.

    اگه میبینین خیلی کشورا، که شاید دین هم ندارن، شرایط زندگی ایده آل تری از شما دارن، متعالی ترن: لَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا، سست نشین تو ایمانتون، محزون نباشید، أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ، شما عالی ترین، متعالی ترین، إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ، اگه مومن واقعی باشین (3:139).

    تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ، دنیا گِرده، این بالا و پایینا، زمین خوردن و از زمین بلند شدنا، در طول تاریخ دائما بوده و شرایط بین ملت ها و آدمها چرخیده (3:140). یه دوران عالم غرب آرزوی علم و ثروت ایرانیا رو داشت، یه دوران ایرانیا آرزوی آزادی و علم غربیا رو دارن. آن نماند، این نیز هم نخواهد ماند.

    خب تا اینجا، همه ما، صرف نظر از دین و کشور و مکان و زمانی که درش هستیم، میتونیم تو یه چیز که استعدادش رو خدا داده، علیّ بشیم، عالی باشیم. بعد از علی، نوبت به عظیم میرسه…

    ذره را تا نبود همت عالی، حافظ
    طالب چشمۀ خورشید درخشان نشود
    (غزل 227 حافظ)

13 رمضان

عظیم

  • در آخر همون آیت الکرسی، در خصوص عظیم بودن خدا میگه با اینکه کُرسی خدا، صندلی قدرتش، حیطۀ مدیریتش، انقدر وسیعه که کل آسمونا و زمین رو در بر گرفته، لَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا، حفظ این عالم وسیع خستش نمیکنه، وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، چون اون علیّ عظیمه (2:255). وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، اون سوار کارشه، این عرش و مُلک با شکوه و عظمت رو به خوبی مدیریت میکنه (9:129).

    عِظام یا استخونها هم از همین ریشه هستن. ما تو بدنمون 206 تا، یا مثلا مار پایتون تو بدنش 1800 تا استخون داره. اگه این بدنی که خدا بهمون داده رو، مُلک فعلی خودمون رو در واقع، در نظر بگیریم: از دید کلی و با یه نگاه بیرونی، یه جایگاه عالی، در واقع علیّ، و متعالی داریم. از دید جزئی و با یه نگاه درونی، علت این عالی بودن بدن، عظمت جزئیات تشکیل دهندشه، که یکیش میشه عِظام یا استخون بندی و اسکلت بدن ما، که بهمون امکان انواع حرکت ها رو میده.

    قرآن رو هم گفته عظیم، الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ (15:87)، چون از بیرون یه کتابه، ولی از درون جزئیات متعددی داره که عظمتش تو ارتباط عجیب مطالبشه. اونایی که از سه ابزار شناختشون، یعنی سمع و بصر و فؤاد، درست استفاده نمیکنن رو هم میگه لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ، عذاب عظیمی دارن، یعنی تو جزئیات روزمره زندگی، چون حواسشون جمع نیست، دائما با مشکل مواجه میشن، معذب میشن، جزئیات زیادی عامل عذابشون تو زندگیه.

    یا در جهت عکس، میگه وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ، خدا دارای فضل و بخشش عظیمیه (3:174). یعنی کافیه به جزئیات زندگی، عظمت حیات، نگاه دقیق تری داشته باشیم، تا ببینیم چه فضیلت ها و نعماتی هست که ازش غافلیم. یا میگه سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا، خدا به زودی به مومنین اجر عظیمی میده (4:146). یعنی جزئیات اعمالِ ایمانی، برای جزای دنیوی و اخروی مد نظر قرار میگیره. به قیامتم میگه يَوْمٍ عَظِيمٍ، چون اون روز هم، جزئیات همه آدمها رو میشه، و طبیعتا یک عظمت خیلی گسترده رو به نمایش میزاره.

    در خصوص پیامبر ما هم میگه إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ، تو واقعا اخلاق عظیمی داری (68:4). یعنی به جزئیات برخوردت با انواع و اقسام آدما بها میدی، میدونی با هرکسی چطور برخورد کنی، فقط از دور دل نمیبری! اونایی که به جزئیات زندگیت نزدیک هستن هم، شاهد اخلاق خوبت میشن.

    پس تا اینجا، مثل خدا که آسمونا و زمین زیر مجموعش هستن، فقط اسمش مدیر نیست، مدیریت همۀ این جزئیات رو به دست داره، خسته نمیشه، هرکدوم از ما هم یک سری زیرمجموعه ها داریم. که باید در اونها علاوه بر علیّ بودن، برتری داشتن، عظیم هم باشیم. از بدن خودمون گرفته، که باید دائما سلامتش رو مدیریت کنیم، به همه جزئیاتش بها بدیم، مشکلاتش رو پشت گوش نندازیم؛ تا هر سیستم دیگه ای که زیر مجموعۀ ما باشه.

    شاید مَرد خانواده باشیم، شاید صاحب شرکت و مغازه باشیم، شاید خانه دار و مربّی بچه هامون باشیم. اگه تجلی اسم عظیم باشیم، زندگی مشترک، کار شرکت و مغازه و خونه، خستمون نمیکنه. و سعی میکنیم در همه جزئیاتش حضور داشته باشیم، مشکلات رو پشت گوش نندازیم، به خوبی مدیریت کنیم، تا علیّ عظیم باشیم. این برتری ما، فقط از راه دور زیبا نباشه، یه ماکت توخالی نباشیم.

    بی نصیب آیی از آن نور عظیم
    بسته‌روزن باشی از ماه کریم
    (مولانا - دفتر سوم)

14 رمضان

مُنتقم / انتقام

  • از 16 آیه ای که تو قرآن کلمات از ریشۀ انتقام درش اومده: 9 تاش میگه ما انتقام گرفتیم، فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ (43:25). 4 تاش میگه خدا دارای انتقامه، إِنَّ اللَّهَ ذُو انتِقَامٍ یا ذِي انتِقَامٍ (39:37). 3 تاشم داستان آدماییه، که از آدما انتقام گرفتن (5:59).

    ما انتقام گرفتیم: یعنی دنیا جوری ساخته شده، که جُرم و جنایت و حُرمت شکنی، بی جواب نمی مونه. درگیر انتقام طبیعت میشیم.

    خدا دارای انتقامه: یعنی اینطور نیست همۀ اسماء خدا بَه بَه از آفتاب عالم تاب باشن! وگرنه هیچ کار بدی تنبیهی نداشت و همه ما میشدیم بچه های لوس و بی تربیت خدا.

    نهایتا انتقام آدما از آدما: یا نارواست، بخاطر حسادت ها و نا آگاهی هاشون. یا رواست، بخاطر تعدّی ها و تجاوزهایی که صورت گرفته به حریم هاشون.

    آیه 95 مائده از حُرُمٌ یا حریم هایی صحبت میکنه که مَنْ عَادَ ، هرکی تعدّی کرد، به حریم ها پا گذاشت، حُرمت شکنی کرد: فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ، انتقام میگیره خدا ازش. وَاللَّهُ ذُو انتِقَامٍ، چون خدا دارای انتقامه (5:95).

    هر موجودی رو نگاه کنیم، یه حریم شخصی واسه خودش داره که اگه بهش تجاوز بشه، از خودش با هر وسیلۀ دفاعی محافظت میکنه. پسش میزنه، انتقام میگیره.

    گربه آرومه، تا وقتی پا رو دمش نزاشته باشی! اونوقته که خنج میزنه و چهره ای نشونت میده، که توقع نداشتی. حتی مورچه که انقدر ریزه، سرش همیشه تو کار خودشه، سدّ راهش بشی، گازت میگیره! بعضیای دیگه نیشت میزنن، لگد میزنن، شاخ میزنن؛ خلاصه یه جوری انتقام میگیرن، وقتی به حریمشون تجاوز بشه.

    اگه منتقم باشیم، از حریم و حرمت هامون، با چنگ و دندون دفاع میکنیم. هرکسی تعدّی کرد، پسش میزنیم. لازم باشه درگیر میشیم، زبانی و عملی. چون برای حریم شخصی، خانوادگی، اعتقادی یا اقتصادی خودمون ارزش قائلیم.

    اگه تجاوز به مرزهای کشور باشه، اونوقت جنگ شروع میشه. توی جنگها، هر طرفی معتقده طرف مقابل به مرزش یا به حقش تجاوز کرده. پس میجنگه، با تمام قوا انتقام میگیره. از حریم کشورش، باورش، آزادیش، اقتصادش، اعتبارش یا مردمش، دفاع میکنه.

    اگه فکر میکنین انتقام و انتقام کِشی، جنگ و خونریزی، سازگار با ذات مهربون خدا نیست! خدایی که سمبل عشقه و همۀ آدما رو دوست داره، چه نیازی به انتقام و جنگ داره؟ وقتی میشه با عشق و صلح، لطف و محبت، مشکلات رو حل کرد.

    خب کاری نداره! سویۀ بعدی کرونا که از راه رسید، وارد بدنتون شد، به گلبولای سفیدتون بگین با لطف و محبت به استقبالش برن! بجای انتقام و جنگ، با عشق و صُلح مشکلات رو حل کنن. اونوقته که خواهید دید این نجنگیدن و انتقام نگرفتن، براتون خِیر میشه یا شرّ.

    كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ، قِتال و مبارزه، جنگ و دفاع، بر شما نوشته شد. وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ، و اون کریهه، زشته واستون، احساس کراهت میکنین از انجامش. عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ، چه بسا کراهت داشته باشین از چیزی، ولی خیر باشه واستون؛ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا، و چه بسا یه راه حلی رو دوست دارین، با معیارهای حُبّ و عشق میخونه، وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ولی شرّه واستون، اگه نجنگین (2:216)

    ما اگه منتقم نباشیم، برای آرمانها و ارزشهامون نمی جنگیم. حریم و حرمت هامون، شکننده میشه. کوتاه اومدن در برابر کسایی که به حق ما تجاوز میکنن، نشانگر بزرگی ما نیست، نشانگر ترس ماست. پس نجنگیدن برای ما شرّه، اگه خیری در صلح کردن نباشه.

    گر کُنَد توفیقِ حق یاری، درین فرخنده ماه
    میتوان از نفسِ تن پرور، کشیدن انتقام
    (واعظ قزوینی - غزل 469)

15 رمضان

حفظ / حفیظ

  • از 42 آیه ای که درش کلماتِ از ریشۀ حفظ اومده، 40 تاش منظور از حفظ، همون محافظته. 2 تای دیگش، منظور از حفظ، حافظه هست. یکیش میگه: كِتَابٌ حَفِيظٌ، کتابی حفظ کننده (50:4)، کتابتی که محفظۀ اطلاعاته، دیتابیسه. و اون یکیش میگه: فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ، اطلاعات تو لوح محفوظه، مثل همون لوح فشرده یا سیدی، هارد دیسک که میگیم.

    پس، از بُعد حافظه، خدا حفیظه. یعنی هر اطلاعاتی واسه تصمیم گیری یا استفادۀ آیندش لازم باشه، ثبت و ضبط میکنه. ذهن خودش رو درگیر انبوه اطلاعات نگه نمیداره، اما همۀ جزئیات لازم رو در لوحهای محفوظی، کتابت یا ذخیره میکنه.

    اگه ما هم حفیظ باشیم، هر چی واسمون مهمه، یه جا مکتوب، ذخیره و بایگانیش میکنیم. اما ذهنمون رو با انبوه جزئیات گذشته دائما مشغول نگه نمیداریم، تا انرژی و کارایی مغزمون حفظ بشه واسه امور مهم و روزمره. با قلم و کاغذ، یا تایپ کردن تو گوشی و کامپیوتر، حفظ اطلاعات میکنیم، حفیظ عکس و فایل و اسنادمون هستیم.

    اما از بُعد محافظت، خدا حفیظه. إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ، قطعا براتون محافظینی گذاشتیم (82:10)، إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ هیچ نفسی نیست، مگر برش محافظیه (86:4). چون رَبُّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ، پروردگارت بر هر چیزی حفیظه، محافظه (34:21).

    ما میدونیم حقیقت اینه کنترل کاملی به عالم درون یا بیرونمون نداریم. ممکنه هر لحظه، یه بیماری درونی یا مشکل بیرونی ایجاد بشه، که کل امنیت و سلامت و عزیزان و اموال و همه چیزمون رو به خطر بندازه. همین دو ماه پیش، یه هفته قبل از شروع جنگ اُکراین، اگه به هرکسی، چه داخل چه خارج، عکسی از این وقایع امروز اونجا رو نشون میدادیم، هیچکس باور نمیکرد چنین اتفاقی، واسه چنین کشور اروپایی امن و مُدرن و زیبایی بیافته. ولی افتاده!

    خب پس کو این فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا، خدا بهترین محافظه (12:64)؟ چه حفظی، چه حفاظتی؟ اگه خدا حفیظه، چرا این عالم ما پُره از جنگ و بیماری و تصادف و نا امنی؟

    اولا، مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ، هر مصیبتی باهاتون اصابت کرد، هر بلایی سرتون اومد، فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ، به سبب دستاورد خودتونه، حاصل عمل انسانهاست. از بیماری گرفته تا جنگ، مشکلات درونی تا مصیبتای بیرونی (42:30). وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ، ربّ تو که ظلمی به بنده هاش نمیکنه (22:10). پس، از ماست که بر ماست.

    دوما، خدا هیچ جا نگفته من محافظ جسم و مال و اقتصاد و امنیت شما هستم، هرچند این محافظت ها رو هم در پشت پرده تا هر جا مشیتش ایجاب کنه دائما انجام میده. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ، همانا ما خودمون این قرآن و تذکرات رو نازل کردیم، وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ و همانا ما واسه اون محافظیم، حفاظتش میکنیم (15:9).

    حِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ، یه محافظتی از هر شیطان و نیروی شرّی (37:7). وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا، و این آسمون دنیاتون رو یه سقف محفوظ قرار دادیم، که زیر خودش حفظتون کنه، از هزاران عامل ناشناخته که از بیرون این عالم ما، به عالم ما احاطه دارن. پس حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ، از صلات ها و ارتباط هاتون با خدا محافظت کنید. ارتباطتون رو حفظ نگه دارید، حفیظ باشین.

    چرا از کابوس شبانه میترسیم؟ چون تو خواب، نگران از دست دادن خودمون یا عزیزانمون یا دارایی هامون هستیم، در حالی که هیچکدوم واقعی نیست. نگران حفظ جایگاه و حیاتمون هستیم، در جایی که موقته و دائمی نیست. همینطور که توی عالم خواب، خدا نگران از دست رفتن اون رویاها و داشته های ما نیست، محافظ خود ماست که به سلامت بیدار بشیم؛ در این خواب دنیا هم، محافظ صاحبِ جسمِ ماست، یعنی خود ما، نفس ما. نه جایگاه موقت و داشته های ما.

    تنها راه رهایی از ترس، فهمیدن حقیقته. حقیقت اینه که اینجا جایگاه موقت ماست، و تنها چیز موندگار، ارتباط درونی خود ما و خداست.

    ما در دو جهان، غیر خدا یار نداریم
    با غیر خدا، هیچ دگر کار نداریم

16 رمضان

توبه / توّاب

  • ابلیس تکبّر کرد. از امر ربّش به سجده، سرپیچی کرد (2:34). خدا بهش فرصت داد بلکه بهتر فکر کنه، متوجه اشتباهش بشه و برگرده. ازش پرسید: مَا مَنَعَكَ، چی مانع اطاعتت شد؟ (7:12) کلمۀ منع رو یادش داد، تا مثلا بگه غرورم مانع شد، حسادتم مانع شد. اما بجای اینکه سرش رو بندازه پایین و اشتباهش رو گردن بگیره، زیر بار نرفت و بیشتر گردن کشی کرد. قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ، گفت من بهترم ازش!

    خدا باز بهش فرصت داد، گفت بیرون شو از مقامت. مثل بچه هامون هست گستاخی میکنن، میگیم برو بیرون، نمیخوام ببینمت. بلکه تو اتاقش تنها بشه با خودش، عقلش بیاد سر جاش. اما بازم فایده نکرد. بجای گردن گرفتن، تقصیر رو اینبار انداخت گردن خود خدا: قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي، گفت حالا که خودت منو اغوا کردی، فریبم دادی (7:16)، از کارم که پشیمون نیستم هیچ، از چپ و راست و پس و پیش هم بهشون حمله میکنم. نمیزارم از جایگاهشون استفاده کنن، شاکر نعمتات باشن (7:17)

    این ماجرا گذشت. پدر و مادر ما زندگیشون رو غرق در نعمت، تو دل جنّت شروع کردن. ابلیس هم چپ و راست تو گوششون میخوند، تا اینکه بالاخره، مثل خودش، اونا هم از فرمان خدا سرپیچی کردن. مشابه سرنوشت خودش، از جایگاهی که درش بودن بیرون شدن (2:36).

    این شد که الان، من و شما، اینجا و اونجا، دائما در معرض انواع وسوسه ها قرار داریم، از چپ و راست. دائما از اصول خدا سرپیچی میکنیم، از جایگاه انسانی خودمون بیرون میشیم. بعد سر دو راهی قرار میگیریم: آیا مثل ابلیس، نا امید بشم، تقصیر رو گردن سرنوشت و خدا و دیگران بندازم، بد و بیراه بگم و اشتباهم رو گردن نگیرم؟ یا مثل بچۀ آدم، ریشۀ مشکلاتم رو در خودم جستجو کنم، مسئولیت اشتباهم رو بپذیرم، از خدا واسه تصحیح مسیر کمک بگیرم. از خر شیطون پیاده بشم، و به راه درست برگردم. که میشه همون معنای توبه.

    فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ، پس آدم از ربّش کلماتی دریافت کرد. مثل ابلیس، که وقتی اشتباه کرد، خدا کلمۀ منع رو گذاشت سر زبونش، تا مانع عبد بودنش رو پیدا کنه، تکبّر رو از سر راه عبادتش دور کنه، خدا هم سر راه ما، غیر مستقیم، کلماتی میزاره، راه هایی نشون میده. بلکه ابلیس رو الگوی خودمون کنیم، نا امید نشیم و تکبّر نکنیم، توبه و تصحیح کنیم. فَتَابَ عَلَيْهِ، پس خدا برگشت به آدم، مجدد رو کرد بهش، إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ، چون خدا توّاب و رحیمه، در رحمتش بروی بندگانی که برگردن، بازه (2:37).

    اگه ما تواب باشیم، هر اشتباهی هم کرده باشیم، بجای اینکه دستِ بالا بلند شیم و زیر بار نریم، غرورمون رو زیر پا میزاریم و اشتباهمون رو میپذیریم. مسئولیت جبران و تلخی اعتراف و سختی برگشت به راه درست رو تقبل میکنیم. از طرف دیگه، وقتی ما توّاب باشیم، پذیرای برگشت دیگران هم هستیم. اگه اشتباهی که کردن رو فهمیدن، مسئولیتش رو گردن گرفتن، راهشون رو تصحیح کردن و برگشتن.

    هرکدوم از ما شاید یه خطاهایی رو انقدر تکرار کردیم، که تبدیل به عادت و بخشی از وجودمون شده. از گناهای کبیره گرفته، که از همون ریشۀ تکبّره. مثل شِرک، یأس، قتل، زِنا، رِبا، لواط، شراب، قمار، دروغ، خیانت، دزدی، غیبت، بُخل و حسادت؛ تا گناهای صغیره، که بخاطر صغیر و نابالغ بودن ماست. مثل اعتیاد، بد اخلاقی، عصبانیت، بد دهنی، بی توجهی به سلامت جسم و روح خودمون، و دیگران.

    کافیه بجای اینکه اشتباهات رو، جزئی از خودمون بدونیم، بگیم همینیم که هستم! بپذیریم ما هم مشکل داریم. بخوایم عوض بشیم، بهای توبه رو بپردازیم. بجای نگاه کردن به بزرگی مشکلات، به بزرگی خدامون نگاه کنیم. خدایی که توّابه، و یادمون داده إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ، قطعا حسنات، سیّئات رو میبره. جایگزینی یه عمل و عادت خوب، با عمل و عادت غلط قبلی، عوارض سوئی که در جسم و روح ما گذاشته رو از بین میبره. ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ، این یه تذکر مهمه، اگه اهل پند گرفتن باشین (11:114).

    من نیاز به توبه تو چه مسیری دارم؟ تو چی افراط کردم، که باید برگردم؟ فقط مرگه که چاره نداره، قبل از مرگ، هر توبه و تغییری ممکنه (4:18).

    میتونم این پند خدا رو، به نسبت مشکل خودم، بخونم:
    إِنَّ الرژیم غذایی درست، يُذْهِبْنَ الچربیات! اگه چاق هستم.
    إِنَّ التلاش برای معاش، يُذْهِبْنَ البدهیات! اگه بدهکار هستم، الی آخر.

    این درگه ما، درگه نومیدی نیست
    صد بار اگر توبه شکستی، باز آ
    (ابوسعید ابوالخیر)

17 رمضان

خلق / خلّاق

  • تنها آیه ای که توش دوبار بِإِذْنِ اللَّهِ اومده، یعنی به اذن خدا، با مجوّز خدا، اونجاییه که عیسی میگه: أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم، همانا من خلق میکنم براتون، مِّنَ الطِّينِ، از گِل، یعنی همین ماده ای که خدا خلق کرده، كَهَيْئَةِ الطَّيْر، یه چیزی شبیه پرنده هایی که خدا خلق کرده. فَأَنفُخُ فِيهِ، پس میدمم درش، از همون دمی که خدا زمان خلقتم در من دمیده. فَيَكُونُ طَيْرًا، پس میشه یه پرنده ای. یعنی نوع پرنده نامعلومه، خالق اون پرنده نوعش رو میدونه. همه اینها: بِإِذْنِ اللَّهِ انجام میشه. یعنی این خلاقیت من، طبق مشیت خدای خالقه.

    خلق و خلاقیت خدا، از در قدرت و بی نیازیشه، إِذَا أَرَادَ شَيْئًا، تا ارادۀ خلق چیزی میکنه: يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ، میگه بهش باش، پس میشه. نیازی به صرف مواد و توان و زمان نداره (36:82). فرض کنیم کل این عالم ما، بخشی از خواب خدا باشه، ما تو عالم ذهنش باشیم. مگه غیر از اینه که خود ما وقتی خوابیم، تو عالم ذهنمون هستیم، همۀ اون عالم و عالمیان که داریم میبینیم، تو یه چشم به هم زدن میتونن از اول خلق بشن، تغییر حالت بدن. این میشه كُن فَيَكُونُ.

    اما خلق و خلاقیت ما، داخل این دنیا، بگیم باش بشه، نیست! خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفًا (4:28)، انسان ضعیف خلق شده. نیاز، مادر همۀ اختراعاته. پس همه ما خلاق هستیم، تا با خلاقیت خودمون، ضعف مالی و جسمی و روحی و علمی و انواع نیازهای دیگمون رو برطرف کنیم. در راستای اذن و مشیت خدا، به مدد موادی که در زمین برامون خلق کرده. با صرف توان و زمان، زحمت و تلاش، همت و پشتکار.

    أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لَّا يَخْلُقُ (16:17) آیا پس اونکه از خلاقیتش تو زندگی استفاده میکنه، خلق و خدمتی ارائه میکنه، مثل اونیه که هیچ کاری نکرده؟ فقط از تولیدات دیگران استفاده میکنه، اما خودش هیچ تولیدی نداره؟

    خدا خالقه، همۀ این عالم و عالمیان رو خلق کرده: وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ (37:96)، هم شما رو، هم طبیعتا همۀ اعمال شما رو، خودش خلق کرده. ظاهرا این ماییم که خلق میکنیم، ولی وقتی خودمون خلق اون هستیم، پس خلاق خودشه.

    هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ، خدا اول خلاقیت به خرج میده، بعد اون ایده رو مُبَرّی از ایراد میکنه، تا نهایتا به تصویر بکشه. پس اول ایده، بعد پردازش، بعد تولید. فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ (64:3) خوب صورتتون داد، یه خلقت به نحو احسن انجام داد. پس حفظ زیبایی در کنار کارایی، در هر خلقی که میکنیم لازمه.

    خَلْقٍ جَدِيدٍ (13:5) یه خلق جدید، یه طرح تازه، ایدۀ متفاوت. الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ (15:86) ناشی از علم، بر مبنای مطالعه و تحقیق. مَا خَلَقْنَا … لَاعِبِينَ (21:16)، خلق و خلاقیت نه واسه بازی و تفریح. مَا خَلَقْنَا … بَاطِلًا (38:27)، نه بی حاصل و باطل. مثل اونا که دیدین ساعتها دومینو میچینن؟ خلاقیتشون رو در راه یه بازی موقت، که در طی چند دقیقه همش میریزه و باطل میشه، صرف میکنن.

    خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَل (21:37)، انسان عجول خلق شده. با عجله یه کارو شروع میکنه، زودم خسته میشه ولش میکنه. محکم شروع میکنه، راحت رها میکنه. آهسته و پیوسته پیش نمیره.

    هر ایده ای اولش ضعیفه، خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ. اگه خوب پیگیرش بشیم، ولش نکنیم، بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً، بعد از ضعیف بودن، اون ایده، اون سوژه قدرت میگیره، تا به ثمر برسه. بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا، نهایتا هم یه عمری داره، هیچ محصولی ابدی نیست (30:54)، پس به عنوان یه خلاق، باید به موقع از اون خلق بهره برداری کنیم، و به موقع رها کنیم و به خلق بعدی بپردازیم.

    خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، خدا زمین و و آسمونا رو خلق کرد. خلق یه سیستم جدید، هدفمند و گسترده، خیلی عالیه. وَهُوَ عَلَىٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ، مشروط بر اینکه بتونیم اون خلقی که کردیم رو جمعش کنیم، از پس مدیریتش بر بیایم! نه انقدر خلق ما محدود باشه که حاصلی نده، نه انقدر وسیع باشه که از دستمون در بره.

    كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ (54:49)، هر چیزی اطرافمون هست، بر مبنای قدر و محاسبه و اندازۀ دقیقی خلق شده. اما واقعا چقدر قدر چیزایی که واسه راحتی ما خلق شده رو میدونیم؟ ساده ترین راه واسه فهم اسم خلّاق، اینه که چند دقیقه سکوت کنیم، نگاه کنیم، تفکر کنیم به چیزایی که همین الان اطراف ماست. که سایر آدما، با تکیه بر خلاقیت خودشون، بخاطر نیاز خودشون خلق کردن، که الان بدست ما رسیده. وقتی عالمیان این همه چیز خلق کردن، که من دارم استفاده میکنم، من چه خلاقیتی دارم که واسه عالم قابل استفاده باشه؟

    هین سخن تازه بگو، تا دو جهان تازه شود
    (مولانا - غزل 546)

18 رمضان

حُکم / حکیم

  • فرشته ها گفتن: آخه خدایا، این چه آدمیه ساختی! میخوای فساد کنه تو زمین؟ جنگ و خونریزی بپا کنه؟! گفت صبر کنین، چیزی میدونم که شما نمیدونین (2:30). اون ماجرا گذشت، انواع اسماء الله به مرور زمان تو آدما متجلی شد، که البته الان هنوز من و شما یه جایی وسط اون داستانیم (2:31). از جمله، اسم توّاب. این آدم، برخلاف اون فرشته، یا ابلیس، اشتباه خودش رو پذیرفت، گردن گرفت، پشیمون شد و توبه کرد.

    فرشته ها دیدن نه! انگار در کنار فساد و خونریزی، یه قابلیتای جدیدی هم تو این آدمیزاد هست، که اتفاقا در راستای تکامل خودشونه! پس فرشته ها هم، برخلاف ابلیس، از آدم یاد گرفتن، اشتباهشون رو بپذیرن: قَالُوا سُبْحَانَكَ، گفتن خدایا منزّهی تو، حق با تو بود. لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا، ما وقتی ایراد گرفتیم ازین مخلوقت، علم کافی نداشتیم. در حد معلومات خودمون قضاوت کردیم. إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ، این تویی که هم علم داری، هم کارات رو حکمته (2:32).

    وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ (3:48)، در اکثر آیات، تعلیم کتاب و حکمت، با هم اومده (2:129). معلومات و اصول شخصی، تجربیات گذشته، ابزار لازم واسه حکمته، ولی کافی نیست. پند حکیمانه رو کسی میتونه بده، که یه ریفرنس معتبر، ورای علم و تجربیات شخصی خودش داشته باشه.

    خدا به هرکی مشیتش ایجاب کنه حکمت میده، وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا، و هرکی حکیم شد، حکمت ها رو فهمید، خیر زیادی بهش میرسه، خیر زیادی میرسونه. وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ، ولی با این تذکرا کسی حکیم نمیشه، مگه اینکه خودش اهل اندیشه باشه (2:269).

    کتابِ تجربه ها، بزرگترین منبع معلومات ماست، و اغلب بر مبنای همونم حُکم میکنیم. مثلا به بچمون میگیم لباس گرم بپوش، سرما میخوری! حتی اگه واقعا سرد نباشه و بچه گرمش باشه. دَرستو بخون، تا موفق بشی! حتی اگه خیلی از درس خونده ها ناموفقن، خیلی از موفقا درس نخوندن.

    پس ممکنه حُکمی کنیم، که فقط واسه خود ما کاربرد داشته، ولی بدرد دیگران نمیخوره. تکیه به کتاب معلومات خودمون، به تنهایی کافی نیست. نیاز به یه کتاب مرجع (3:55) با اصول محکم داریم (3:7). وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا، جمیعا به ریسمان خدا چنگ بزنین، حکمتایی که از بیرون این بازی، برای شما تعیین شده رو پیدا کنید (3:103).

    فقط هم قرآن نیست، وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فِيهِ، اهل انجیلم بر مبنای اونچه تو کتاب خودشونه حُکم میکنن، حکمتای اون کتاب آسمونیمون رو در جهان متجلی میکنن (5:47). إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ، ما این کتاب شما رو هم، یعنی قرآن، مثل انجیل، به حقّ نازل کردیم. لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ، تا حُکم کنه بین مردم. حکمت هاش رو پیدا کنیم، تعلیم بگیریم و تعلیم بدیم، بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ. با اونچه، أَرَاكَ، نشونت داد، اللَّهُ، خدا (4:105).

    نکتۀ ظریفش همینجاست. میگه تو، کتابت رو، بخون. خدا خودش، چیزیو که بخواد، بهت نشون میده. نگران نباش برداشت من اگه از قرآن غلط بود چی؟! اگه خدا نبود، خیلی خطرناک میشد! اما مربّی قرآن، ربّ العالمین، خودشه! پس هر وقت لازم شد، دیدگاهت رو تصحیح میکنه، توجهت رو به یه نشانۀ دیگه جلب میکنه. نترس از متفاوت فهمیدن قرآن.

    لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا، خدا هیچ تکلیفی به کسی نمیده، مگه در حد وُسعی که بهش داده. وُسعت علم، عقل و عمل. حکمت با تقلید و پیروی از تفکرات دیگران، هر چقدر بزرگوار، بدست نمیاد. فقط با اندیشیدن خودمون، در آیات خدامون، محقق میشه.

    همه ما، مشکلاتی داریم تو زندگی، که در تلاشیم ازش خارج بشیم. ولی نمیشه، طولانی شده، نمیدونیم حکمتش چیه. فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ، پس صبر کن، یعنی خسته نشو، نشین، ادامه بده. تا وقتی حُکم خدا برسه، و حکمت مشکلاتت، با مرور زمان، مشخص بشه (68:48).

    واسه فهمیدن حکمت ها، داستان خیلی پیامبرا تو قرآن هست، که شاید آشنا ترینش یوسفه. حکمت مشکلاتش چی بود؟ بخونین، اندیشه کنین. از خواب کودکیش، حسادت برادراش، افتادنش به چاه، تهمت زنا، سالها زندان، تا آخر داستان. از قدرت تجسّمتون کمک بگیرین: اگه زمان برگرده عقب، شما از اول تو جسم یوسف به دنیا بیاین، تا قبل از اینکه حکمت مشکلاتش براتون معلوم بشه، چطور عمل میکنین؟ اگه زمان برگرده عقب، یوسف از اول تو جسم شما به دنیا بیاد، تا قبل از اینکه حکمت مشکلاتتون براش معلوم بشه، چطور عمل میکنه؟

    من ستايشگر معلمي هستم
    كه انديشيدن را به من آموخت،
    نه انديشه‌ها را (استاد مطهری)

19 رمضان

رحمان / رحیم

  • بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ. با اسم اعظم الله شروع میکنیم، رحمانِ رحیم. اسم اعظم، اسمیه که عظیم و گسترده باشه. در همه جزئیات عالم، نقش داشته باشه. هیچ اسمی مثل رحمان، حیاتی و گسترده در عالم نیست.

    مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِن تَفَاوُتٍ. خُلق و خو، خَلق و خِلقت خدا، جوریه که رَحم و رحمتش، شامل همه میشه. تفاوتی نداره خودی باشه یا نه، با خدا باشه یا نه (67:3). این میشه رحمان بودن.

    مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ، محمد رسول خدا، وَالَّذِينَ مَعَهُ، و اونایی که باهاشن. کیا باهاشن؟ اول خود خدا، که محمد رسولشه، بعد مومنین، که پیرو رسالتشن. اینا: رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ، بین خودشون، رَحم و رحمت خاصی دارن، که متفاوته از عالم بیرون (48:29). اینم میشه رحیم بودن.

    پس تفاوت رحمت، در میزان فاصلۀ ماست تا منبع. وگرنه رحمانیت رحمان، مثل خورشید، پیوسته در تابشه، لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ، نه شرقیه نه غربی، خارج از ظرف مکانه (24:35). الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ، چون رحمان، سواره بر عرش مدیریت جهانه (20:5).

    قُلْ هُوَ الرَّحْمَٰنُ آمَنَّا بِهِ، بگو اون رحمانه، که بهش ایمان آوردیم. امنیتمون، به امید رحمتشه. وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا، واسه همینه بهش توکل کردیم، پشتمون به اون گرمه (67:29).

    ارحام هم از همین ریشست. همه ما، حداقل تا وقتی بدنیا بیایم، در رَحِم مادرمون بودیم، تحت حمایت و رحمت خانواده بزرگ شدیم. بعد ما خودمون تشکیل خانواده میدیم، خانوادمون پشتش به ما گرم میشه. نهایتا هم: لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ، نه نفعی بهمون میرسونه ارحاممون، وَلَا أَوْلَادُكُمْ، و نه اولادمون. يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ، در قیامت فاصله میافته بینمون، فیصله پیدا میکنه روابطمون (60:3).

    هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ، چون اول و آخر حیات ما، دست خودشه (57:3). اولش، درِ رحمتش، از رَحِم مادرمون، به این عالم باز میشه، که به دنیا میایم. آخرش، درِ رحمتش، از رَحِم عالم بعدی باز میشه، که به رحمت خدا میریم. فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ، پس اما اونایی که اهل ایمان و عمل صالح باشن، فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ، پس ربّشون داخلشون میکنه به رحمتش (45:30).

    پس چی شد؟ اولش دست خودمون نبود، دست خالی اومدیم: اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ، خدا خارجتون کرد از شکم مادرتون، لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا، هیچی نمی دونستین (16:78). آخرشم اگه تا پیری برسیم، لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا، بعد این همه علم و تجربه، باز هیچی نمیدونیم (16:70).

    خب حالا که اولش دست خالی اومدیم و آخرش هم دست خالی میریم، این وسط چی داریم جمع میکنیم؟ وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ، رحمت ربّت، بهتر از چیزاییه که داری جمع میکنی (43:32). دست رحمت خدا، یه اسباب بازیایی به من داده که شما ندارین، یه اسباب بازیایی به شما داده که من ندارم. مهم داشته هامون نیست، که اولش مال ما نبوده، آخرشم نخواهد بود. مهم کاشته هامونه، که بذرش مال ما نبوده، ولی حاصلش مال ما میشه.

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، پس ای مومنین! أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُم، از هر رزقی که ما خودمون بهتون دادیم انفاق کنین. من چی دارم که میتونم تجلی رحمان بشم واسه اطرافیام؟ چی بهم داده رحمان؟ پوله، علمه، زمانه، توانه؟ مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ، تا قبل از اینکه یه روزی برسه، که دیگه دیره. آدم یا مُرده، یا خیلی پیره.

    ای دوست شِکَر بهتر، یا آنکه شِکَر سازد؟
    خوبی قمر بهتر، یا آنکه قمر سازد؟
    (مولانا - غزل 628)

20 رمضان

واسع / وُسعت

  • تو آیت الکرسی میگه لَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ، کسی احاطه به چیزی از علمش نداره، احاطه به معلوماتش نداره، سررشتۀ عالم دست خودشه. إِلَّا بِمَا شَاءَ، مگه اون چیزایی که مشیّت میدونه، لازمه معلوم باشه. وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ، کُرسی قدرتش، به وُسعت آسمونا و زمینه، عرشش خیلی وسیعه (2:255).

    به قول حضرت علی، هیچ هدف و حاجتی برآورده نمیشه، مگه به سه شرط: بِاسْتِصْغَارِهَا، اول صغیر بشماریمش، بیخودی بزرگش نکنیم. که اگه نشه، به خاک سیاه میشینم! اگه بشه، از خاک بلند میشم. لِتَعْظُمَ، تا وقتی عظمتش، ارزشش، در عمل معلوم بشه. وَ بِاسْتِكْتَامِهَا، و دوم، مکتوم کردنش، پوشیده نگه داشتنش، لِتَظْهَرَ، تا وقتی ظاهر بشه، در عالم ظهور کنه. به هرکی رسیدیم، جار نزنیم هدف من اینه! وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ، و سوم، وقتی بهش رسیدیم، تا حاجتمون برآورده شد، با عجله بریم تو کار استفادش، لذتشو ببریم تا هنوز برامون شیرینه (نهج البلاغه، حکمت 101).

    هر کدوم ما، یه شغل و کاری داریم، که بهش عادت کردیم و توش راحتیم. اگه وسعت رزق میخوایم، باید اول وسعت دید پیدا کنیم، و بعد به نسبت اون دیدگاه جدید عمل کنیم. که با تکیه به رحمت خدا، کارمون رو وسیع کنیم، تجلی اسم واسع بشیم. اونیکه ده برابر من وسعت رزق داره، ده برابر من کار نمیکنه، چون اونم شبانه روزش 24 ساعته. ولی قطعا در تلاشش در اون راستا، یه سر و گردن از من بالاتره. بهتر عمل میکنه، بیشتر فکر میکنه، مفید تر وقت میزاره.

    اگه خدا ما رو تجلی اسم واسعش کنه، راکد نمیشیم، وسعت عمل پیدا میکنیم. مثل همونکه قرآن میگه: یه دونۀ تو، هفت خوشه میده. هر خوشه، صد تا دونۀ جدید، وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ، و خدا مضاعف میکنه، برکت میده به بذری که کاشتی، وسیع میشه محصولت، اگه خط مشی درستی در پیش بگیری. وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ، چون خدا واسع و علیمه، معلوم بشه براش طرحت کاربردیه، وسعت میده به رزقت و کارت (2:261).

    الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ، شیطون از اینور دائم میگه با پول حلال به هیچ جا نمیرسی، تو فقر میمیری! وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ، دست به هر کار فحشاء و زشتی هم شده بزن، خودتو نجات بده از این فلاکت! وَاللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلًا، خدا هم وعدۀ مغفرت و فضیلت میده، هم فضل دنیایی هم فضیلت انسانی. وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ، و خدا واسع و علیمه، اگه راهی که درش هستی به نفع دراز مدتت باشه، بهت وسعت رزق و عمل میده (2:268).

    لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا، خدا تکلیفی نمیده، مگر به قدر وُسعِت، وسعت عمل و رزقت (2:286). اگه فکر میکنی بخاطر جایی که هستی، وسعت عملت گرفته شده، خب تکلیف بیشتری قبول کن، خودت رو مکلف کن بیشتر تلاش کنی، از تنگنایی که توشی در بیای. أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ، زمین خدا که وسیعه (39:10). مَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، هرکی مهاجرت میکنه در راه خدا، یعنی واسه شکوفا کردن استعدادهای خداییش، نه بهتر رسیدن به هوا و هوسش، تو زمین جاهای بهتری پیدا میکنه، وَسَعَةً، وسعت عمل پیدا میکنه (4:100).

    خب من از کجا مهاجرت کنم؟ کجا برم؟ از هر ذهنیت بسته ای، که وسعت عملم رو گرفته. شاید باید جدا بشم از خونه ای که توشم، دور بشم از شهری که ساکنشم، خارج بشم از کشوری که مُقیمشم. یه هجرت از درون به بیرون، یا از بیرون به درون. ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ، هرکی دست و بالش بازه، حرکتی بزنه به نسبت پول و امکانات خودش. مَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ، هرکیم رزقش محدوده، به همون نسبت. مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ، بره جلو به قدر همون امکاناتی که خدا بهش داده. سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، بزودی خدا بعد از اینکه اون سختی حرکت اولیه رو قبول کرد، مسیر رو براش هموار میکنه. عبور از تنگایی که هست رو براش مُیسّر میکنه (65:7)

    البته هر جا بریم، آسمون همین رنگه. بازم همین زمین خدا زیر پامونه، همون آسمونش بالا سرمون. پس واسه فرار از مشکلات نباید هجرت کرد، که میشه از چاله به چاه افتادن. به قول حضرت علی: لَيْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَدٍ، هیچ سرزمینی، بلادی، شهر و کشوری، واسه زندگی تو بهتر از جای دیگه نیست. خَيْرُ الْبِلَادِ، بهترین جا واسه زندگیت، اقامتت تو دنیا، مَا حَمَلَكَ، اونجاییه که حملت کنه، حامل تو بشه، اجازۀ اقامت بهت بده. پس هر جایی که هستی، همونجا خوبه مادامیکه جلوی مشیتی که حمل میکنی رو نگیره، حمله به حملی که حاملشی، نکنه (نهج البلاغه، حکمت 434).

    از بس وسیع باشد، دریای رحمت او
    غواص فهم مشکل، پیدا کند حدودش
    (صامت بروجردی - قصیده 24)

21 رمضان

خبر / خبیر

  • سوره یاسین، قلب قرآن، یه خبرایی از دل الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (36:2) به ما میده. که خدا چطور قرآن رو وسط قومی که نسل اندر نسلشون غافل بودن، نازل کرد (36:6)، چشم بصیرتی نداشتن، کور دل بودن (36:9)، وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ، و فرقی نداشت واسشون، سواء بود براشون: أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ، چه انذارشون بدی، چه ندی، لَا يُؤْمِنُونَ، ایمان نمیاوردن. دنبال امنیت نبودن، پیرو عادت بودن (36:10).

    خب پس چه فایده داشته نزول قرآن، در اون مکان؟ حکمت قرآن، فراتر از زمانه و مکان. در دل تاریک اون زمانه کاشته شد، در هر زمانی نور اندیشه بهش بتابه جوونه میزنه، شکوفه میده. در هر مکانی بستر رشدش فراهم بشه، شکوفا میشه، محصول میده.

    إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ، این ماییم که حیات میدیم اموات رو، وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ، و مکتوب میکنیم همۀ قدم هاشون، و آثارشون رو. وَكُلَّ شَيْءٍ، و همۀ چیزا رو، أَحْصَيْنَاهُ، به حساب میاریم، فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ، در یه چیزی که جلومونه، إِمَامٍ؛ و بیانگر اعمالتونه، مُّبِينٍ (36:12). وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ، و خدا خبرست به همۀ کاراتون، خبر داره از همۀ چیزاتون (2:234).

    امروزه هر کدوم ما، یه امام مبینی داریم که جلوی ماست، بیانگر اعمال دیگران. همین موبایل و تبلت و لبتاب و مانیتور، که عکس و فیلم شما رو، میاره جلو چشم من. خبیر میشم، با خبر میشم. البته یه تفاوت بزرگ بین خبیر بودن من و خداست. من فقط تو اینستا، اعمال شما رو از زاویۀ دید و دوربین خودتون میبینم. خدا با دوربین خودش، نه فقط لبخند و ظاهر و مکانی که نمایش میدم، بلکه گریه و باطن و درونی که پرورش میدم رو هم ضبط میکنه.

    وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا، حالا پیامبر یه مثلی واسشون بزن، از سیستم مانیتورینگ عالم (36:13). اونوقت شروع میکنه، از ثبت جواب مردم به اون 2 رسول، که گفتن دروغ میگین، حرف خودتونه نه خدا (36:15). تا ثبت پاسخ رسولا، که گفتن ما فقط ابلاغ میکنیم، اجبار نمیکنیم (36:17).

    تا صحنه ای که دوربین رفت به یه جای دور، جایی که به مرور زمان، آثار اِقدام نافرجام اون دو رسول، نمایان شد. این رسول سوم، پیرو اخبار اون دو رسول، بیدار و ارسال شد (36:20). سهمیۀ اون مکان، با ارسال سه رسول تکمیل شد، روند ابلاغیه به اون مردم تعطیل شد (36:28). اونوقت حتی بعد مرگ اون رسول رو نشون میده، صحبت های بیکلام و بیدهانش با خدا، که مثل حرفای درونی دل ما، ثبت و ضبط شده (36:26).

    إِن تُحْسِنُوا، اگه هر احسانی، کار زیبایی کردین، هر خیر و خدمتی. وَتَتَّقُوا، و یا یه کار زشت رو نکردین، تقوا کردین. فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا، خدا از اول تا آخرش، خبیر و با خبر بوده، ثبت کرده چکار کردین، یا چکار نکردین (4:128).

    اون پروندۀ اعمال و جزئیات اخبار گناهای ما رو، واسه مُچ گیری مرور نمیکنه! خبیر بودن، لازمۀ بصیر بودنشه. درد رو میبینه، که درمان رو بگه (17:17). پس این کار ما نیست که پروندۀ گناها و اخبار منفی عالمیان رو دائما از شبکه های خبری بشنویم، تو ذهنمون مرور کنیم. چون بصیرت کافی، واسه قضاوت اخبار رو نداریم.

    فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ، هرکی سر سوزنی کار خیر کرد، دیده میشه (99:7)، وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ، و هرکی سر سوزنی شرّ و بدی کرد، دیده میشه (99:8). اگه به خبیر بودن خدا مطمئن باشیم، هرکی و هرجایی که هستیم، دیگه نگران دیده نشدن کارها و تلاشهامون، بی مُزد و فایده بودن اعمالمون، نمیشیم. هر نقش و کاری که داریم، سنگ تمون میزاریم، واسه خدای خبیر و بصیر.

    اگه من خبیر باشم، قصدم از خبردار شدن، خبرچینی نیست. اخباری رو جمع یا پخش میکنم، که بر مبنای اون خیر و خدمتی کرده باشم. گوشی ما پُره از خبرها و فیلم و عکسهایی که دائما مخابره میشه، چرا؟ چون تلخه، یا شیرینه. نه حامل بصیرتیه، نه عامل حرکتیه، نه شامل برکتیه. نه عامل خبر، دردی از من دوا میکنه. نه من، دردی از عامل خبر.

    قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ، بگو خدا کافیه شاهد باشه، ناظر اعمالی باشه که رخ میده، بین من و بین شما. إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا، اون همیشه به کارای بنده هاش، خبیر و بصیر بوده و هست. نیاز نیست به خدا شکایت کنم یا مشکلاتم رو براش مرور کنم. خبیره، بی خبر نیست. نیاز نیست تو عمق مشکلاتم برم. بصیره، سطحی نگر نیست.

    گویی تو که من ز هر هنر باخبرم
    این بی‌خبری بس که ز خود بیخبرم
    (مولانا - رباعی 1292)

22 رمضان

عفو / عَفُوّ

  • مقابل عفو، عذابه (9:66). یعنی یا میگذری، راه خودتو میگیری میری؛ یا سه حالت پیش روته: وای میسی خودت عذاب کنی، واگذار میکنی خدا عذاب کنه، منتظر میمونی دیگران عذاب کنن. در هر سه حالتشم، از کار و زندگی خودت باز میشی.

    عذاب دادن و معذّب بودن، از یه ریشه هستن. قانون سوم نیوتون میگه: هر عملی، عکس‌العملی داره، برابر، در خلاف جهت عمل اول. یعنی اگه من مُشت به دیوار بکوبم، همون ضربه ای که میزنم، با همون شدت به مُشتم برمیگرده. تفاوتی نیست بین اونکه عذاب کرده، مشت زده، با اونکه عذاب شده، مشت خورده. هر دو یکسان ضربه میبینن، مهم نیست کی شروع کرده یا مقصره.

    پس عذاب دو طرفست، فقط ظالم رو درگیر نمیکنه. اما عفو یک طرفست، فقط مظلوم رو رها میکنه. اونوقت دیگه ظالم میمونه و ظلمش، خودش و خدای خودش. یا توبه و اصلاح میکنه، یا به ظلمش ادامه میده و با یکی دیگه درگیری پیدا میکنه. لَهَا مَا كَسَبَتْ، هرچی کسب کنه، خوب و بدش مال خودشه، وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ، و شما هم همینطور. لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ، شما مسئول کارای اونا نیستین، اونا هم همینطور (2:141).

    خُذِ الْعَفْوَ، تو راه عفو رو در پیش بگیر، وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ، و بجای غلط کاریا، کارای درست رو ببین. اشتباهی دیدی، راهکارشو بده. ولی انتظار نتیجه، نداشته باش! ممکنه نَشنَوَن، جبهه بگیرن، مسخره کنن. أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ، اعراض کن از آدمای نادون. بجای کنار گذاشتن، یا دعوا و درگیری، از سر راهشون برو کنار. در عرض و به موازاتشون حرکت کن. راه خودتو با اونا، یا راه اونا رو با خودت سدّ نکن، که تصادف بشه! (7:199)

    قرآن میگه جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا، جزای هر بدی، یه بدیه مثل خودش. ولی نمیگه جزا دادن، کار اونیه که بهش ظلم شده! فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ، پس هرکی ببخشه و اصلاح کنه روابطو، کنترل کنه خودشو، فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، اجرش با خداست. نه اینکه عفو کرده، منّتی سر خدا داشته باشه، طلبکار بشه! اجر عفوش، عبورشه از عذابش. رهایی از تنشی، که قاتل جسمشه و روحش (42:40).

    إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَرًا، آخه خدایا حرف و عملشون خیلی زشته، وَزُورًا، زور میگن، زور به آدم میارن! وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ، خدا هم خیلی عَفُوِّ! هم از تو، هم از اونا میگذره (58:2). وَلْيَعْفُوا، پس شما هم عفو کنین، بگذرین، وَلْيَصْفَحُوا، و از صفحۀ دلتون کامل پاک کنین. هی این صفحه های قدیمی رو پخش نکنین رو پردۀ ذهنتون، که تازه بشه زخم دلتون (24:22).

    زمین گِرده، دائما میچرخه. عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ، خدا عفو کرد هرچی سابق بود، سوء سابقه ما بود. وگرنه به عقوبت شرک و کفر و ظلم پدرانمون، ما الان اینجا نبودیم. وَمَنْ عَادَ، و هرکی هم تعدّی کرد، سدّ راه شد، حریم ها رو شکست: فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ، انتقام میگیره خدا ازش (5:95). انتقام چی بود؟ یعنی سیستم خدا اونو پس میزنه، باهاش مقابله میکنه، اجازۀ پیشروی به حریم، بهش نمیده. تا کِی؟ تا وقتی اون تجاوز خاتمه پیدا کنه، ادامه دار نشه. اونوقت این ظلم هم، میره در خاطرات گذشتۀ عالم. پس از اول: عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ، خدا عفو کرد هرچی سابق بود.

    پس کلید عفو چی بود؟ یادمون نره هرکی بدی کرد، مَا ظَلَمُونَا، به ما ظلم نکرده، وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ، به خودش ظلم کرده (2:57). لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم، حساب نکنین بدیش شرّ شده براتون، بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ، بلکه هر ضربه ای خوردین، خیر بوده، بعدها مصلحتش آشکار میشه (24:11).

    وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا، و اگه صبر کنین و جلوی عکس العمل آنی خودتون رو بگیرین، تقوا کنین، لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا، نقشه و نقش منفیشون، هیچ ضرری به شما نمیزنه. إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ، چون خدا احاطۀ کامل داره به کار هایی که میکنن، حرفایی که میزنن. نیت و حرف و عملِ اونا، همچنین شما، و سایر آدما (3:120)

    آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
    وان کس که مرا گفت نکو، خود نیکوست

    حال متکلّم از کلامش پیداست
    از کوزه برون همان تراود، که در اوست
    (شیخ بهایی - رباعی 19)

23 رمضان

غفور / غافر

  • ای مومنین، إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ، قطعا از ازواجتون، اونایی که باهاشون زوجین، مُزدَوَج شدین، بهشون پیوستین؛ یعنی از همسرتون گرفته، تا فامیل و دوستا و همکاراتون، وَأَوْلَادِكُمْ، و حتی اولادتون، عَدُوًّا لَّكُمْ، دشمنانی هست براتون، دشمنی هایی پیش میاد بِینتون؛ فَاحْذَرُوهُمْ، پس حذر کنین ازشون، هوشیار باشین تو روابطتون. وَإِن تَعْفُوا، حالا اگه عفو کردین، درگیر نشدین، وَتَصْفَحُوا، و از صفحۀ دلتون پاک کردین، تو صفحۀ ذهنتون هی مرور نکردین، وَتَغْفِرُوا، و غفور بودین، چشم پوشی کردین، فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ، قطعا خدا هم مغفرت داره، مشکلات رو پوشش میده. و رحمت داره، رحم میکنه عداوتا مشکل ساز نشه (64:14)

    فَاعْفُ عَنْهُمْ، پس بگذر ازشون، وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ، و از خدا بخواه خطاهاشونو پوشش بده، وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ، و باهاشون تو امورشون مشاوره کن (3:159). نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ، ما هم پوشش میدیم خطاهاتونو، زیر ذره بین نمیبریم اشتباهاتونو (2:58).

    همیشه عفو، مقدم بر مغفرت اومده. تا وقتی من هنوز دل چرکینم، عفو نکردم، نمیتونم خطاپوش باشم، مغفرت کنم. وقتی هنوز دلگیرم، تو جزئیات درگیرم، نمیتونم رحم کنم. جریان رحمت، درونم خشک شده. وَاعْفُ عَنَّا، و بگو خدایا عفو کن، اشتباهات بزرگ خودمو، وَاغْفِرْ لَنَا، و مغفرت کن، چشم پوشی کن، خطاهای کوچیکمو. وَارْحَمْنَا، و رحم کن، درِ رحمتت رو باز کن (2:286). إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا، که خدا عَفُوّ و غفوره، منم باید باشم (4:43).

    اکثر ما، دستگاه تصفیۀ آب داریم. آبی که چرکین شده، آلودست، از چندین فیلتر باید بگذره، تا مجدد زلال و شفاف بشه. فیلتر اول، منافذش درشته، شن و ماسه و زنگار رو میگیره. گَندای بزرگ رو، از آب عفو و حذف میکنه. فیلتر بعدی، منافذش ریز تره، کدورتای جزئی و عوامل سمّی آب رو مغفرت میکنه، که رسوب نکنه. نهایتا فیلترای بعدی، هر کدومش یه نقش و رحمتی ایفا میکنه، تا آب مجددا پاک و تصفیه بشه.

    اگه این آلودگی پیوسته باشه، به مرور زمان دیگه فیلترا هم کثیف و بیفایده میشن. فَإِنِ انتَهَوْا، پس اگه به انتها رسوندن، دائما اشتباهات بزرگی که دلچرکین میکنه رو تکرار نکردن، فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ، پس اونوقته که فیلتر غفور و رحیم بودن خدا، جواب میده، دلا صاف میشه (2:192).

    اما بجای اینکه همش به فکر این باشم از کی بگذرم، عفو کنم، از کی نگذرم، عذاب کنم؛ مشکلات کیو پوشش بدم، مغفرت کنم، مشکلات کیو بازگو کنم، غیبت کنم؛ خدا میگه سرت تو کار خودت باشه (25:58)! سَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ، سریعتر دنبال مغفرت خدا واسه پوشش خطاهای خودت باش، پرونده خودتو نجات بده، سبک کن (3:133). آیا انقدر که تو عمق کارای بقیه فرو رفتم، به فکر بیرون کشیدن خودم از عمق مشکلاتم هستم؟

    پس از اونا باشیم که إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً، تا یه کار فحشا و زشتی کردن، أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ، یا در واقع با اونکار به خودشون ظلم کردن، ذَكَرُوا اللَّهَ، خدا رو ذکر میکنن. صفات خداییمون یادمون نره! فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ، طلب استغفار کنیم واسه خطاهامون، تا دنباله دار نشه ذنوب یا مشکلاتمون (3:135).

    بدنم، دست من نیست، غفوره. زخم و خراش و سوختگی های کوچیک رو، خودش پوشش میده، نمیذاره چرکین و موندگار شه. اما روح و روحیاتم، دست منه. میتونه غفور باشه، زخم زبونا و خراشایی که بخاطر خطاهای عمدی یا سهوی نزدیکان به دلمون مونده رو بپوشونه؛ یا روی زخما رو باز نگه داره، تا چرکین و موندگار شه.

    منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
    منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

    وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
    که در طریقت ما کافریست رنجیدن
    (حافظ - غزل 393)

24 رمضان

حِلم / حلیم

  • بعد از عفو و مغفرت، فیلتر بعدی، داشتن حِلم و حوصلست. حلیم، اَحلام و حُلُم، هر سه از یک ریشه هستن.

    وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ، وقتی اطفال شما بالغ شدن، به سنّ حُلُم رسیدن؛ سنی که انبوه هیجانات و افکار جنسی به ذهنشون، و انبوه هورمونهای تستسترون به جسمشون هجوم میاره. پس حُلُم، موقع هجوم افکار و هورمونه، که فرد تازه بالغ باید جلوی نیاز خودش رو بگیره، برآورده کردن تمایلاتش رو به تعویق بندازه.

    وقتی پادشاه مصر خواب هفت گاو چاق و لاغرو دید، بجز یوسف کسی نتونست تعبیرش کنه، گفتن اینا احلامه، خوابای پریشون و پراکندست (12:44). پس احلام، یه نوع هجوم تصاویر در عالم رؤیاست، که ذهن آدم رو تو خواب، پراکنده و آشفته میکنه.

    وقتی اون فرشته ها به ابراهیم گفتن قراره زنت بچه دار بشه، انواع فکرا به ذهنش هجوم آورد: من که پیرم، زنم که نازاست! پس این هجوم اخبار، ذهنشو پراکنده کرد. معطوف به مشکل خودش شد، از رسالتش دور شد. اما بلافاصله ذهن خودشو جمع کرد، پرسید: خب تکلیف قوم لوط چی میشه؟ (11:74). إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ، ابراهیم خیلی حلیم بود. جلوی ذهنش و هجوم افکارش رو میتونست بخوبی بگیره، سریع عکس العمل نشون نمیداد.

    من اگه حلیم باشم، وقتی ذهنم مورد هجوم اخبار و افکار خاصی قرار بگیره، فوری عکس العمل نشون نمیدم، خودمو کنترل میکنم. زمان میدم، تا آبا از آسیاب بیافته، تَنِش ها بخوابه.

    خدا حلیمه، لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ، تا یه حرف لغوی زدیم، یه قول الکی دادیم، هجوم حرفهای لغو ما تو کائنات خدا، دردسر ساز نمیشه واسه ما، فوری مواخذه نمیشیم. وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ، ولیکن اگه اون حرفایی که از زبونمون درومد، به دلمون نشست، منقلب شدیم و متعاقبش عمل اشتباهی هم مرتکب شدیم، اونوقته که مؤاخذه میشیم. یعنی عوارض عمل اشتباهمون، ما رو اخذ میکنه، یَقَمونو میگیره!

    وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ، و خدا غفور و حلیمه. مشکلای کوچیکو سریع پوشش میده، مغفرت میکنه؛ و حلیمه، حرفای لغو بنده هاش که به کائنات رسیده رو، فوری بازتاب نمیده، عکس العمل اشتباهات رو به تعویق میندازه (2:225).

    وقتی من جلوی شکمم رو نمیگیرم، شکم در میارم. تا وقتی این چربیا هنوز انباشته نشده، گِن لاغری واسم غفوره. مشکلات کوچیک بدنم، چاقی و چربی پهلو و شکمم رو، پوشش میده. از طرف دیگه این گِن، حلیمه. با اینکه چربی و کالری داره به بدنم هجوم میاره، فوری بزرگی شکمم رو بُروز نمیده. آشکار کردن عوارض ناشی از چاقیم رو به تعویق میندازه.

    گِن، مغفرتش و حلیم بودنش موقّته. غفوره، تا وقتی فرصت کنم به تناسب اندامم بیشتر بها بدم. حلیمه، بلکه از شیوۀ غلط تغذیه و بی تحرّکیم دست بکشم، به وزن ایده آلم توبه کنم، برگردم.

    هر جا آخر یه آیه، اسماء الله بصورت زوج میاد، یعنی تجلی اسم اول، به اسم دوم کمک میکنه. مثلا غَنِيٌّ حَلِيمٌ (2:263) یعنی چی؟

    غنی بودن من، به حلیم بودنم کمک میکنه. اگه آدم غنی، پُر و کاملی باشم، شخصیت پخته ای داشته باشم، نقص و کمبودی نداشته باشم، درنتیجه هجوم حرفهای مردم، حملشون به افکار و گفتار و اعمالم، ضربۀ شدیدی به من نمیزنه. پس راحت تر میتونم در برابر اون حمله ها، حلیم باشم، با حِلم و حوصله برخورد کنم، عکس العمل فوری نشون ندم.

    پس ارتباط این اسماء الله زوج، یعنی غنی و حلیم رو، من گفتم. حالا نوبت شماست که رابطۀ این زوج های دیگه رو پیدا کنین:

    غَفُورٌ حَلِيمٌ (2:225). چرا اگه غفور باشی، بهتر حلیم میشی؟
    حَلِيمًا غَفُورًا (17:44). و برعکس، چرا اگه حلیم باشی، بهتر غفور میشی؟
    عَلِيمٌ حَلِيمٌ (4:12). چرا اگه علیم باشی، بهتر حلیم میشی؟
    الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (11:87). چرا اگه حلیم باشی، رُشد بهتری پیدا میکنی؟

    از حلیمی، گرچه مستعجل نباشد، وقت خشم
    از کریمی، در قبول معذرت، مستعجل است
    (ادیب صابر - قصیده 20)

25 رمضان

قدر / قادر

  • این إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْری که وقتی مُردیم رو قبرمون مینویسن (97:1)، سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْره! سلامت-بخشی و فایدش، تا وقتیه که هنوز در قید حیاتیم، طلوع خورشید و میتونیم ببینیم، مجال مَطلعِ نور و تجلی اسماء الله شدن رو، در زمان و مکان خودمون، هنوز داریم (97:5).

    با اینکه: مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ، درک کاملی نداریم از مکانیسم شب قدر، شیوه برقراری این ارتباط خالص و دقیق (97:2)، اما دلیل نمیشه نتونیم ارتباط بگیریم با عالم بالا. مگه درک کاملی داریم از عالم اینترنت، که الان ارتباطمون وصله، با ماهواره های بالا؟

    اگه من بخوام مثل بقیه، یه کار معمولی انجام بدم، لازم نیست خیلی محاسبه و دقت داشته باشم. همینکه با صحیح و خطا پیش برم کافیه، بالاخره یه جا تا یه حدّی به هدفم میرسم. اما اگه یه هدف خاص و پروژۀ بزرگ تو سرم باشه، دنبال یه نفر قَدَر میگردم. که قادر به انجامش باشه، از پَسِش بر بیاد، مقدور باشه براش، قدرت اجرایی داشته باشه. خلاصه امانت دار باشه، واسه نقشی که بهش سپرده میشه.

    إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ، ما این امانت رو عرضه کردیم، آگهی زدیم تو آسمونا و زمین، عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، که ای آسمونیا، زمینیا، ایّها الکائنات! کدومتون قَدَره، قادره از پس این امانت بر بیاد؟ وَالْجِبَالِ، که مثل کوه ها، محکم و سلسله وار بره جلو. جا نزنه، درجا نزنه. کل اسماء رو، در این مکان، تا آخر زمان، متجلّی کنه.

    هیچ کسی که قادر به حمل مسئولیت تجلی اسماء باشه، پیدا نشد. پس یه نیروی جدید، مناسب این کار، وارد کائنات شد: حَمَلَهَا الْإِنسَانُ، انسان حامِلِش شد. إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا، با اینکه هم ظَلوم بود، در ظلمت و بیخبری، قدرت و نوری نداشت. هم جَهول بود، جاهل و نادان، علم و سابقۀ کار نداشت (33:72).

    لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ، شبِ قدر، از هزار ماه خیرش بیشتره (97:3). اگه یه شب، بتونم از روزمرگی خودم خارج شم، از این عالم پایین، به اون عالم بالا متصل شم، اونوقته که میتونم نیم نگاهی بندازم به جایگاه فعلی خودم و عالم اطرافم، از دریچۀ دید مقدّراتم. این ارتباط در شبِ شناختِ قدرمه، که قادرم میکنه رنگ بدم، به زندگی بیرنگ و روح خودم، و اطرافیانم. که هر کدوم، به نوع خودمون، درگیریم در این چرخۀ تکراری تلاش برای معاش.

    شب قدر پیامبر، حاصل ارتباط نور الهی بود با قلبش. اونوقت باقی عمرش، صرف شد واسۀ رسالتش، در تجلی قرآن، برای ما عالمیان. صِبْغَةَ اللَّهِ، رنگ خدا، وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً، و کی زیباتر از خدا میتونه نقش بزنه، نقاشی کنه، رنگ آمیزی کنه دنیا رو. وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ، و ما عبد اونیم، تابلو نقاشی خودشیم (2:138).

    شب قدر من، وقتیه که ارتباطی بگیرم، تقدیرمو ببینم و بپذیرم. اونوقته که تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا، ملائک و روح، از عالم بیرونم به درون نازل میشه، استعداد های نهفتۀ خدادادیم بیدار میشه، تا در باقی عُمرم، از عالم درونم به بیرون ساطع بشه (97:4).

    مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ، قدر خدا رو، حقیقت قدرتش رو، نشناختن (22:74). وقتی خود شناسی خدا شناسیه، من چقدر قدر خودم رو میشناسم؟ چقدر به حقیقت قدرتم، به عنوان انسانی که حامل امانت کل اسماء خداست، واقفم؟ اگه قدر تقدیر زمینی خودم رو بدونم، قادر میشم مشیت آسمونیم رو در زمین پیاده کنم. تسلیم قادر مطلق میشم، همونی که دست تقدیرش منو به اینجا کشوند.

    اما تکلیف اختیار من، با تقدیر خدا چیه؟ کاملا آزادم. یا به اختیار خودم تسلیم مقدرات خدا میشم، یا پیرو دلخواه و هوای نفس خودم پیش میرم. أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ، آیا دیدی اونکه پیرو خواستۀ دل و هوای نفسشه؟ که چقدر زندگیش رنگارنگه، ولی نور چهرش کمرنگه. وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ، خدا با یه علمی، معلوماتی بهش داده که برتر شده، اما بجای هدایت گمراهتر شده (45:23).

    پس تقدیر ما مشخصه، ولی از قبل رقم نخورده! قبل و بعد، مربوط به بُعد زمانه. ما اگه هزار سالم اینجا عمر کنیم، هنوز در همون روزی هستیم که تقدیرمون اونجا داره رقم میخوره. إِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ، همانا یک روز نزد پروردگارت، كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ، مثل هزار ساله که شما میشمارین (22:47).

    چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
    آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند

    بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
    که در آن جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند
    (حافظ - غزل 183)

26 رمضان

فتح / فتّاح

  • وقتی در صور دمیده شد، وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ، و این آسمون فتح شد، گشاده شد، رازش گشوده شد؛ می بینیم پشت پردۀ آسمون، دقیقا بالای سرمون، كَانَتْ أَبْوَابًا، درهایی بوده، درگاهی بوده، که یه عمر پشت این ظاهر آروم آسمون، پنهون بوده از دیدمون (78:19).

    تو عالم کامپیوتر، Gateway یا درگاه، یه پُل ارتباطیه، که دو شبکۀ مُجزّا از همو، که دو ساختار کاملا متفاوت دارن، به هم وصل میکنه. پس درهای پشت پردۀ عالم، تو آسمون، همین درگاه یا پُل ارتباطین، بین عالم پایین و بالا.

    خدا فتّاحه، یعنی مِفتاح یا کلید گشایشِ این در و دروازه های آسمون، دست خودشه. فَتْحٌ مِّنَ اللَّهِ، هر گشایشی، از خداست (4:141). خب چرا این درگاه ها بسته، پنهونه؟ إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا، با اینکار، زینت دادیم به آسمون دنیا. که بجای وحشت آدما از انبوه جزئیاتِ پشت پرده، زیبا به چشم بیاد (37:6).

    کِیس کامپیوتر، هم محافظ قطعات داخلشه، هم ظاهرشو قشنگ میکنه. تصور کنین یه جایی باشیم که موبایل آدما کاور نداره، ماشینها کاپوت نداره، خونه ها نما نداره، بدنها پوست نداره! همین قدر چِندِش آور میشه، عالمی که باطنش، ظاهر نداره.

    وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ، کلید عوالم غیب، دست خودشه، لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ، واسه هیچکسی هم جز خودش، معلوم نیست درگاهش (6:59). ولی چرا؟ بهتر نبود از دید ما هم، درگاه های آسمون پیدا باشه؟ با چشم خودمون ببینیم پشت پرده عالم چه خبره، تا کامل یقین کنیم و ایمان بیاریم؟

    اون کسایی که نخوان ایمان بیارن، وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ، وَلُو اینکه دری از درهای آسمونو، جلوی چشم خودشون، براشون باز کنیم، درگاه عالم غیب رو ببینن، فِيهِ يَعْرُجُونَ، و درش عروج کنن، پا بزارن، معراج برن: لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا، میگن حتما این عالمِ هَپَروت بوده! اوهام و خیالاته، ساختۀ ذهن خودمه، خطای دیدمه! (15:15)

    هر کسی، در هر مقطعی از عمرش، پشت در بستۀ حاجتش، منتظر گشایشه. گاهی هرچی در میزنیم، انگار خدا خوابه. دعاهامون، بی جوابه. گاهیم حاجتی که داریم، إِذَا جَاءُوهَا، تا درش پا میزاریم، بی هیچ تلاشی، فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا، باز میشه همۀ دراش (39:71).

    خب چرا اینجوره؟ خدا که غنیّه، خزانۀ رحمتش پُره؛ فتّاحه، کلید گشایش کارها دستشه، چرا درِ رحمتشو رو بعضیا، که نصف ما هم تلاش نمیکنن، کامل باز میکنه؛ ولی رو ما که دائم در تلاشیم و در میزنیم، باز نمیکنه؟

    اولا، پشت هر انبوه امکاناتی، الزاما آرامش نیست. دوما، پشت هر در بسته ای، الزاما رحمت نیست. فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ (54:11)، پس اگه خدا درای آسمونو گشود و آبی نازل کرد، به موقع و به اندازه باشه، گیاه رشد میکنه، ثمر میده. همون آب، بی موقع و بی اندازه باشه، ثمر درخت میریزه، ریشَش گند میکنه.

    بعضی حاجتها اگه بی موقع باشه، یا بی تناسب باشه با رشد فعلی یا مشیت آتیمون، إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا، وقتی خدا درِ اجابتش رو باز کنه برامون، برسیم به خواستمون؛ بجای آرامش، ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ، میتونه عذاب شدیدی، به همراه بیاره (23:77).

    مثل عذاب طلاق، واسه اونیکه به حاجت ازدواجش رسیده، ولی بی موقع یا با فرد نامناسب. عذاب پوچی، واسه اونکه به حاجت ثروتش رسیده، ولی بی موقع یا بی اندازه. عذاب بدهی، واسه اونکه به حاجت خرید مسکن یا ماشینش رسیده، ولی تو پرداخت اقساطش مونده.

    هدف فتّاح از گشودن درها و درگاه ها، انتقال بذرهای آسمونه به زمین، و انتقال ثمرات زمینه به آسمون. پس در این چرخۀ تکامل، باید تعادلِ بین خواسته ها و ساخته ها، دائما حفظ بشه.

    خدا فتّاحه، کلید گشایش همۀ درا دستشه، ولی به موقع و به مقدار، دری رو باز میکنه. اگه من فتّاح باشم، کلید گشایش درای زیادی دستمه، تو خیلی راه ها هنر و استعداد دارم، ولی هر دری رو بروی خودم باز نمیکنم. به موقع و به مقدار پیش میرم. هدفم از گشایش، کاشتن بیشتره، نه داشتن بیشتر.

    بستم کمر امید بر درگه تو
    بگشای دری که من ندارم هنری
    (ابوسعید ابوالخیر - رباعی 648)

27 رمضان

قریب / مُجیب

  • گفتیم ابلیس از اشتباهش توبه که نکرد هیچ، گفت من پدر آدمارو هم در میارم: لَأُضِلَّنَّهُمْ، حسابی گمراهشون میکنم، وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ، و غرقشون میکنم تو خیال و آرزوهاشون. وَلَآمُرَنَّهُمْ، و انقدر دیکته میکنم تو مغزشون، فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ، تا تغییر بدن خلقت خدا گونَشون رو. خدا میگه خب طبیعیه، هرکی شیطان رو جای من ولیّ خودش گرفت، قِرابت و نزدیکی باهاش، به ضرر خودشه (4:119).

    بعد شیطان تو عالمِ آدم، به شکل یک شجره یا همون شبکه، ظاهر شد. خدا گفت آی آدما، هر کاری خواستین بکنین، وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ، ولی نزدیک این شجره نشین. با همنشین بد، خودتونو به گُمراهی نکِشین (2:35).

    امروز قریب ترین، در دسترس ترین، نزدیک ترین چیز به ما آدما چیه؟ همین موبایلمون، که وصله به انواع شبکه های اجتماعی. قبل از موبایل، شبکه های ماهواره بود. قبلش، شبکه های تلویزیون، رادیو، روزنامه، اعلامیه. همیشه یه شبکۀ محدودی از خواص، در پشت پردۀ عوام، هدایت و ولایت ناخودآگاهِ جمعی ما آدما رو، بدست داشتن.

    تا چیزایی بشنویم و ببینیم و آرزو کنیم، که میوۀ درخت خودشون باشه. عُمرمون رو در آرزوی رسیدن به امکاناتی سپری کنیم، که آرامش موندگار برامون نداره. به ساخته هاشون برسیم، به خواسته هاشون رسیدن؛ به خواسته هاشون نرسیم، حسرت ساخته هاشونو میکشیم.

    ذِي الْقُرْبَىٰ، میشن اونایی که باهاشون قِرابت داریم، بیشتر در جوارشون وقت میگذرونیم، بهشون نزدیک تریم، باهاشون در تماسیم. ذِي الْقُرْبای درجه یک ما، پس میشه همین گوشیا. بعدش میتونه اقوام و آشناها باشه، یا دوستا و غریبه ها بشه. حضرت علی تو وصیتش به پسرش میگه: وَ ربّ بَعِید، چه بسا یه مربّی از راه دور، یه رفیقِ غریب، أَقْرَبُ مِنْ قَرِیب، نزدیک تر باشه از نزدیکان، خویشاوندان. وَقَرِیب أَبْعَدُ مِنْ بَعِید، و اونی که نزدیکه، نزدیکانته، دورتر باشه از غریبه (نهج البلاغه - فراز 41).

    پس شیطان، از دور و نزدیک به ذهن و زندگی همۀ ما پیوسته هجوم میاره. ما هم وسط داستان زندگی پدرمون، آدم هستیم. داره از جنّت و جایگاه سرسبز حیاتش، دائما به سمت وسوسه های نفس کشیده میشه. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ، ما خودمون انسان رو خلق کردیم، وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ، و میدونیم نفسش به چیا وسوسش میکنه، وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ، و ما نزدیک تریم بهش، مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، از حبلِ وَریدی، ریسمانِ وُرودی.

    بند نافِ جنین، حَبْلِ الْوَرِيد یا ریسمان ورودی مادرشه. حیاتش وابسته به ورودیای این بند نافه، اما شخص مادر، به جنین از بند نافش نزدیک تره. چون جنین و بند ناف، هر دو بخشی از رَحِمِش، و در عالم درونشن.

    مادر فقط به جنین قریب نیست، مُجیبه. تا تکون میخوره، اگه مانعی رو شکمش باشه، از سر راهش برمیداره. نیاز رُشدش رو، از خودش بهتر میدونه. دائما اجابت میکنه خواسته هاشو، به واسط حَبْلِ الْوَرِيدش، بند نافش. تا وقتی رُشدش کامل بشه، به دنیا بیاد و مستقل بشه.

    پس قِرابت با آدما، تا جایی مفیده، که خواسته ای اجابت بشه، سنگی از پیش پا برداشته بشه، نه این نزدیکی زیاد خودش یه سنگ پیش پا بشه. خدای من قَرِيبٌ مُّجِيبه، نزدیکه تا نیازهام اجابت بشه. عامل پیشرفتم میشه، مانع حرکتم نمیشه. نزدیک بودنش بخاطر نیازش به من نیست، بخاطر نیازم به حمایت خودشه.

    اگه من قریب مجیب باشم، به اطرافیانم نزدیکم تا نیازهاشون اجابت بشه. تا اونجا، که عامل پیشرفتشون بشم، مانع حرکتشون نشم. نزدیک بودنم بخاطر نیازم به اونها نیست، بخاطر نیازشون به حمایت منه. منی که خودم، مثل بقیه، غرق در نیازم، و پشتم فقط به اونی گرمه، که تنها کسیه که همیشه قریب و مجیبمه.

    همونکه میگه: بندۀ من، إِنِّي قَرِيبٌ، من خیلی بهت نزدیکم. أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ، اجابت میکنم دعاتو، بر میدارم مانعِ سر راتو، إِذَا دَعَانِ، تا تکون میخوری، دعام میکنی، خواستتو بیان میکنی. هم دعاهاتو میشنوم، هم نیازاتو میدونم. ولی فقط اوناشو اجابت میکنم، که تو نمیدونی و، من میدونم لازمۀ رُشدته: لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (2:186).

    پس من باید تکون بخورم، خواستَمو مسئلت کنم. اگه اجابتش، به نفع رُشدم بود، بلافاصله درِ اجابتِش باز میشه، خواستم از حَبْلِ الْوَرِيدم، وارد این عالمم میشه. عالمی که محدود و کوتاهه، هست تا وقتی رُشدم کامل بشه، از رَحِمِ تنگ و تاریکش بیرون بیام، یه وجود مستقل از دنیا بشم.

    گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
    گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود

    گَه جور میشود خود آن بی مقدمه
    گَه با دو صد مقدمه ناجور میشود

    گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
    گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود

28 رمضان

عزیز

  • عزّت، مقابل ذلّته (63:8). ضعیف، اعتماد به نفس نداره. عزیز، عزّت نفسش بالاست، صاحب قدرته. صاحب قدرت، رهبریِ یه کشور، شرکت یا خانواده رو عهده دار میشه. اونوقت این عزیز، با قدرتش، یا پر و بال میده به اون جمع، دست و بالشون باز میشه، شکوفا میشن؛ یا دست و بالشونو میبنده، از ریشه فاسد و بی ثمر میشن.

    پس چون رهبر، قادره سرنوشت خودش و مجموعش رو، به عزّت یا ذلّت بِکِشونه، تو قرآن هیچ اسمی مثل عزیز، با سایر اسماءُ الله پیوند نخورده.

    قویّ، تنها اسمیه که مقدم بر عزیز اومده: مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ، آدما قدر و قدرت حقیقی خدا رو، نشناختن. إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ، که خدا بیش از اونچه تصور کنیم قویّه، بخاطر همین عزیزه (22:74). عزیز یعنی رهبر عالمیانه، ربّ العالمینه.

    پس قویِّ عزیز، کسیه که اولا، تو یه راستایی قوّت داره. مثل علم، پول، امکانات؛ دوم، از اون نقطۀ قوّتش، در راستای رهبریِ یه جمع بهره میبره. با قوّتش، به عزّت میرسه، عزیز میشه. نقش رهبری پیدا میکنه، خودش و مجموعۀ تحت حمایتش رو میسازه، شکوفا میکنه.

    پس فقط یه اسمه، یعنی قویّ، که مقدّم بر عزیزه. اما عزیز، مقدم بر خیلی اسماء دیگست: عزیزِ حکیم، رحیم، علیم، ذو انتقام، حمید، غفور، وهّاب، کریم، مُقتدر. پس عزیز بودن و قدرت داشتن، یه شمشیر دو لَبَست که یکیش منیّت و فساد و ذلّت میاره، یکی دیگش فرصت تجلی اسماء مختلف خدا رو، در خلال ایفای نقش عزیز، برای ما فراهم میاره.

    خب، ما که اکثرمون رهبر مملکت یا رئیس شرکت نیستیم. درنتیجه واسه فهم بهتر، این اسماء زوج رو، به فرض اینکه عزیز، همون مدیر خانواده باشه، مثال میزنیم. مدیر خانواده ای که، هم میتونه مرد خونه، هم زن خونه، و یا هردو باهم باشه.

    عزیز حکیم (2:129)، علاوه بر قدرت، حکمت داره. دائما شرایط آموزش خانوادشو، واسه رشدِ آگاهیشون فراهم میاره. حکمت سختی ها رو، بیان میکنه. اگه حُکمی میده، مُحاکِمه میکنه، حکیمانست. نه اینکه چون قدرتش بیشتره، زورش میرسه!

    عزیز رحیم (30:5)، در کنار اصول خشک و سخت مدیریتی، رحم و رحمتش هم زیاده. هرجا مشیّت خانواده ایجاب کنه، خارج از اصول، کمک میکنه، کوتاه میاد، یه راه تقلب نشون میده!

    عزیز علیم (96:6)، مدیریت خانواده رو عالمانه انجام میده، حسابِ زندگیش دستشه، از حال و احوال اعضای خانوادش بی خبر نیست، آگاهانه مدیریت میکنه.

    عزیز ذو انتقام (4:3)، از قدرتش واسه دفاع از حریم و حُرمت ها استفاده میکنه. با هر متجاوزی به حریم خانواده، چه خودی چه غریبه، به شدّت برخورد میکنه. کوتاه نمیاد، مقابله میکنه.

    عزیز حمید (14:1)، قدرت و عزیز بودنش، در عملش معلومه. که دائما در تلاشه هر مشکلی رو رفع کنه، شرایط رو برای خانوادش بهتر کنه. نیازمند تشکر هم نیست؛ اگه اعمالش ندیده گرفته شد، از قدرتش سوء استفاده نمیکنه، که ارزش هاش رو اثبات کنه.

    عزیز غفور (67:2)، همون قدری که قدرت دیدن اشتباهات اعضای خانواده رو داره، قدرت ندیده گرفتن و چشم پوشی از خطا و اشتباهات رو هم داره.

    عزیز وهّاب (38:9)، گاهی مدیریتش ایجاب میکنه، از خزانۀ غیبش، یعنی از جایی که خانوادش فکرش رو هم نمیکردن، یه تنوّع یا تحوّلی حاصل کنه، بهشون هدیه ای بده. بدون هیچ مقدمه یا چشم داشتی.

    عزیز کریم (44:49)، فقط یه مدیر معمولی مثل سایر مردای خانواده های دیگه نیست. یه تفاوتای اساسی، یه کرامت و توانایی های خاص خودش داره، که برای خانوادش متفاوته.

    و نهایتا عزیز مُقتدر (54:42)، در کنار مدیریت و حفاظت کانون خانوادش، به کمک همۀ اون اسمائی که گفته شد، اقتدار خودش رو هم حفظ میکنه. بیم و امید، لازم و ملزوم تداوم هر سیستم مدیریَتیه. اگه عزیز خانواده بی مقدار بشه، اصول و ارزشهای خانواده از هم میپاشه.

    ولی آخه چطور ما عزیز خانوادمون باشیم، با اقتدار همۀ این نیازهای مختلف اعضای خانواده رو مدیریت کنیم، این همه اسماء از خودمون بُروز بدیم، وقتی ما هم خودمون آدمیم! کُلّی نیاز و کمبود داریم!

    با فراموش نکردن اینکه إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ (3:62). عزیز واقعی، اَبَرقُدرت اصلی؛ که هم پشت خانوادۀ ماست، هم خود ما؛ خود اونه، فقط خودشه. نه من، نه ما.

    ما همه شیران، ولی شیر عَلَم
    حمله مان از باد باشد دم به دم

    حمله مان پیدا و ناپیداست باد
    جان فدای آن که ناپیداست باد
    (مولانا - دفتر اول مثنوی)